پیام سپاهان - شرق /متن پیش رو در شرق منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
بههمریختن برنامه عادی زندگی، نداشتن توان برای برنامهریزی آینده، قرارگیری مداوم در شرایط اضطرار و آمادهباش و... منجر به فقدان امنیت میشود
بازار ![]()
نیلوفر حامدی| -«یک جراحی سبک در پیش دارم اما مدام با خودم فکر میکنم اگر وسط جراحی من جنگ شروع شود، چه؟».
- «مدام میگویند پولتان را دلار و طلا کنید که قیمتها قرار است گرانتر شود و من هیچ از این بازار سردر نمیآورم».
- «برای حضور در یکی از پروژههای شرکت باید برویم دوبی، اما تصور اینکه من در دوبی باشم و تهران جنگ شود، نمیگذارد پایم را از کشور بیرون بگذارم».
- «پدرم مدتهاست میخواهد خانه را بفروشد اما از ترس شروع جنگ هیچ اقدامی نمیکند».
اینها بخشی از روایت مردمی است که اگرچه پایان جنگ را دیده و اعلام آتشبس را شنیدهاند اما هنوز هم در ترکشهای پس از آن واقعه زندگی میکنند و اضطراب تکرار مجدد آن روزها، آنها را آزار میدهد. موقعیتی که میتوانست پساجنگ تعریف شود اما به واسطه مؤلفههای مختلف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، این عنوان را به خود نگرفته و در برزخی هولناک قرار گرفته است.از سوی دیگر، این جامعه از نظر روانی هم میزبان اختلالات متعددی میشود. به گفته «سارا گلستانی»، روانشناس بالینی: «بررسی فقدان امنیت یکی از جدیترین تبعاتی است که سلامت روان مردم در شرایط امروز آن را تجربه میکند. بههمریختن برنامه عادی زندگی، نداشتن توان برای برنامهریزی آینده، قرارگیری مداوم در شرایط اضطرار و آمادهباش و... منجر به فقدان امنیت میشود. یکی از بنیادیترین نیازهای انسانی که نبود آن خود تبعات ثانویهای ایجاد میکند. تعارضهای درونروانی و افزایش اضطراب از اولیهترین تبعات این وضعیت است». اما ایران این روزها و مردمش با تمام این تنشها چطور زندگی را میگذرانند؟
وضعیت اضطرار
«محمدمهدی مجاهدی»، استاد علوم سیاسی، در گفتوگو با «شرق» به توصیف وضعیت جامعه زاینده جنگ میپردازد: «امر سیاسی در وضعیت غیرمتعارفی قرار گرفته است؛ یعنی وقتی از امر سیاسی حرف میزنیم، وضعیت حداکثری نیست. زمانی که شرایط ما زاینده جنگ است و از دل جنگ بیرون آمده است، امر سیاسی به حاشیه رانده میشود و وضعیت اضطراری منطق صحنه را تعیین میکند، بنابراین غیرمترقبه نیست که در تمام سطوح و ساحات زندگی مردم سایهای از جنگ را ببینید ». به گفته او، جامعه با اشکال متفاوتی به این وضعیت پاسخ میدهد: «سؤالی که مطرح میشود، این است که چنین وضعیتی چه تبعاتی دارد؟ نمیتوان به این پرسش یک پاسخ جامع و فراگیر داد و توضیح ما به فراخور شرایط و موقعیت متفاوت است. به دلیل اینکه جنگ برای هر گروهی از گروههای جامعه معنای خاص خودش را دارد و پیامدها هم متفاوت است. مثلا برای زنان، مردان، جوانان، میانسالان و تحصیلکردگان متفاوت است و اینها هم در پیمایشهای سراسری خود را نشان میدهد. شکافهای فرهنگی، نسلی، جنسیتی و... درباره تأثیر جنگ حین مطالعه این پیمایشها نیز آشکار است. در نتیجه بررسی وضعیت جامعه در موقعیتهای آستانهای نیازمند دقت بسیار بالاست». او ادامه میدهد: «اما اگر بخواهم کوتاه و فشرده و صرفنظر از جزئیات به تبعات این وضعیت بپردازم، باید گفت که طبق نتایج این پیمایشها از نظر روانی زنان بیشتر در معرض ترس و نگرانی هستند. اما در مقابل برای مردان احساساتی مانند نفرت برانگیخته میشود. از سوی دیگر جنگاندیشی برای بخشی از گروه سنی جوانان مایه افتخار و غرور ملی است و برای نیم دیگر نوعی سرزنش و بیتفاوتی مشاهده میشود».
سراسیمگی در همه جا
موقعیت فعلی را شکلی از سراسیمگی در جامعه ایجاد میکند: «وقتی درباره وضعیت کلان این شرایط حرف میزنیم، از جمله درباره امکان دوراندیشی و امکان سرمایهگذاری و برنامهریزی برای میانمدت و بلندمدت، همه این موضوعات در شرایط کنونی بهغایت حداقلی میشوند. جامعهای که فاکتورهای اقتصادی آن به شکل لحظهای تغییر میکند و برای طولانیمدت هم تبدیل به زیستی میشود که باید با آن کنار آمد، قطعا همه برنامهریزیهای اقتصادی که شرط رونق و بقا هستند، امکانشان محدود میشود. از سوی دیگر وقتی از این تأثیرات کلان حرف میزنیم، میتوان از نگاه سیاستگذار نیز به موقعیت نگریست، چراکه سیاستگذار هم برای برنامهریزی بخش خودش درگیر موقعیت کوتاهمدتی میشود که شبیه به یک آتشنشان دائما باید در تلاش باشد تا آتشی را که در نقطهای روشن شده، خاموش کند.».
اما مجموعهای از این احساسات منفی صرفا در حد احساس باقی نمیماند و در ساحت رفتار و کنش نیز بروز پیدا میکند: «چنین کنشهایی معمولا در جامعه نوعی بیاعتمادی متقابل ایجاد میکنند؛ یعنی سرمایه اجتماعی نیروهای سیاسی دچار کاستی شده و روزبهروز این سرمایه ریزش میکند. دستکم به این دلیل ساده که جامعه نمیتواند کارنامه مثبتی ببیند ».
بیتردید نمیتوان منکر ارتباط میان امنیت روانی جامعه و امنیت ملی شد اما یک لغزشگاهی در این بحث وجود دارد: « در وضعیت کنونی چون ما با بحرانهایی سروکار داریم، روایتسازی هم در مقابل آن یارای مقابله ندارد و حواس مردم پرت نمیشود. باید آب از شیر آب بیاید، برق از جریان الکتریسیته خارج شود، غذا در یخچال باشد، در غیراینصورت تلویزیون هرچه بگوید، زندگی مردم تغییری نخواهد کرد».
احساس فلجی
«سارا گلستانی»، کارشناس ارشد مشاور خانواده و روانشناس بالینی، اما شرایط جامعه ایرانی را از نظر روانی با نوعی فلجی یکسان میبیند: «احساس سردرگمی در انسان به محض اینکه بتواند زیربناهای برنامهریزی او را تحت تأثیر قرار دهد، شبیه موقعیت فلجشدن تعبیر میشود. درست شبیه حالتی است که انسان قابلیت حرکت خود را از دست بدهد و نتواند برای انجام کارهایش از این توانایی استفاده کند، بنابراین وقتی ما در این سردرگمی هستیم، به دلیل اینکه هم آینده نامعلومی وجود دارد و هم شرایط فعلی که پیشرو قرار دارد، مدام بدتر میشود و فشارها افزایش مییابد، به این معناست که سطح اضطراب و تنش افراد بالاتر میرود. به محض اینکه سطح استرس افزایش یابد، یعنی انسان از لحاظ فیزیولوژیکی در شرایط بقا قرار میگیرد. به این شکل که بدن آماده فرار یا جنگ میشود؛ پس یعنی اوضاع بحرانی تشخیص داده شده است. درصورتیکه این اوضاع بحرانی طولانیمدت ادامه پیدا کند، باعث میشود که به مرور بدن انسان به واسطه نداشتن قابلیت ماندن در موقعیت فراز و گریز و جنگ، سطح حساسیت افراد نسبت به هر محرکی افزایش پیدا میکند». در ساحت روان نیز واکنش افراد متفاوت است: «این شرایط برای برخی به این شکل بروز پیدا میکند که نسبت به امور پیرامونی بیتفاوت میشوند و عواطفشان سرکوب میشود تا بتوانند دوام پیدا کنند. برای عدهای دیگر حالت گوش به زنگی ایجاد میکند. به حدی که هر محرکی میتواند آنها را از حالت نرمال و عادی خارج کند. دست به پرخاش و رفتارهای تکانشی تند بزنند و در مجموع سبب میشود که افراد قابلیت تصمیمگیری و برنامهریزی برای زندگی نداشته باشند. چنین موضوعی خود دارای دو بعد است. یک بعد مربوط به این وضعیت است که شرایط بیرونی اجازه زندگی عای و طبیعی را به افراد نمیدهد و توان کنترل امور از دستشان خارج میشود. در نتیجه آنها چون نمیتوانند برای آینده بهراحتی برنامهریزی کنند و مدام در لحظه قرار دارند، باید روزشان را سر کنند. از بعد دیگر اما این کشمکش درونی در افراد وجود دارد و باعث میشود که آنها اختیار زندگی خود را دیگر در دست نداشته باشند». اما گلستانی توضیح میدهد که چرا تحلیل وضعیت روانشناختی مردم ساده نیست: «اگر این امکان وجود داشت که ما دقیقا از عبارت پساجنگ استفاده کنیم، تحلیل وضعیت روانشناختی مردم ایران خیلی سادهتر میشد. صرفا باید روی تروماهای ایجادشده به دنبال آن جنگ حرف میزدیم و مخاطرات آن را بررسی میکردیم. اما آنچه مردم ایران امروز تجربه میکنند، دوران پساجنگ نیست، بلکه شرایط اضطرار و اضطراب است. برای همین هم مردم مدام در این شرایط قرار دارند که ببینند فردا چطور میشود. همین هم بلاتکلیفی حادی را به زندگی مردم تزریق میکند که رکود به همراه دارد و سلامت روان را به طور جدی تحت تأثیر قرار میدهد».
احتمالا بررسی فقدان امنیت روانی یکی از جدیترین تبعاتی است که سلامت روان مردم ایران در شرایط امروز آن را تجربه میکند: «بههمریختن برنامه عادی زندگی، نداشتن توان برای برنامهریزی آینده، قرارگیری مداوم در شرایط اضطرار و آمادهباش و... منجر به این نوع از فقدان امنیت میشود. یکی از بنیادیترین نیازهای انسانی که نبود آن خود تبعات ثانویهای ایجاد میکند. تعارضهای درونروانی و افزایش اضطراب از اولیهترین تبعات این وضعیت است. در ادامه اما جامعهای که سلامت روان افرادش به خطر بیفتد، دقیقا شبیه سیستمی است که اجزای آن سالم نیستند. در نتیجه نمیتوان از عملکرد کلی آن جامعه رضایت داشت، چون راندمان نهایی با حضور همه اعضا خود را نشان میدهد و اگر بخش درخورتوجهی از آن اعضا شرایط مساعدی نداشته باشند، جامعه هم حالش خوب نخواهد بود». این موقعیت برای برخی نیز تبعات مازادی ایجاد میکند: «افرادی که زمینه اختلالهای روانی و اضطرابی داشتهاند هم در شرایط اینچنینی آسیب بیشتری میبینند. افرادی که پیشتر دچار تروماهای مختلف بودهاند، حتما در موقعیت کنونی اضطراب بیشتری را تحمل میکنند و در جنگ بیشتری هم به سر میبرند. از سوی دیگر جوانان هم جزء گروههایی هستند که بیشتر در معرض آسیب قرار دارند. علتش هم این است که در دورهای که باید بیشترین برنامهریزی و هدف را برای آینده خود طراحی کنند، وضعیت در این سطح ناپایدار است و در نتیجه انگیزه خود را نیز از دست میدهند. اقداماتی شبیه به مهاجرت هم از تبعات همین ناپایداری است». اما این روانشناس در نهایت پیشنهادهایی نیز به مردم میدهد: «با در نظر گرفتن این واقعیت، پیشنهاد من این است که تمام تمرکز خود را روی مواردی معطوف کنند که در کنترل خودشان قرار دارد. سعی کنند تا جای ممکن برای آینده دور برنامهریزی نکنند و شرایط را در فضای پیشبینی خود قرار دهند. حتما خود را مشغول فعالیتهای لذتبخش کنند. فضای فردی و استراحت را حتما لحاظ کنند و اگر اوضاع از کنترل خودشان خارج است، سعی کنند از متخصص کمک بگیرند. بهویژه اگر زمینه اختلالات اضطرابی دارند».