پنجشنبه ۸ آبان ۱۴۰۴

سیاسی

سرمقاله فرهیختگان/ فراتر از لاوروف و جلد روزنامه

سرمقاله فرهیختگان/ فراتر از لاوروف و جلد روزنامه
پیام سپاهان - فرهیختگان / «فراتر از لاوروف و جلد روزنامه» عنوان یادداشت روز در روزنامه فرهیختگان به قلم محمد زعیم‌زاده است که می‌توانید آن را در ادامه بخوانید: گاهی خیلی راحت ...
  بزرگنمايي:

پیام سپاهان - فرهیختگان / «فراتر از لاوروف و جلد روزنامه» عنوان یادداشت روز در روزنامه فرهیختگان به قلم محمد زعیم‌زاده است که می‌توانید آن را در ادامه بخوانید:
گاهی خیلی راحت تجربه‌های تاریخی را فراموش می‌کنیم، نه تاریخ قرن‌ها و دهه‌های گذشته را بلکه تجربه‌های همین چند ماه یا چند سال قبل را. در بین تحلیل‌گران طیف‌های مختلف تقریباً این یک تحلیل اجماعی است که اسرائیل به نمایندگی از غرب در سحرگاه 23 خرداد آمده بود که کار را تمام کند؛ اما دو عامل مانع آن‌ها شد، اول توان آفندی ایران و ضربات مهلکی که نیروی نیابتی ناتو خورد و دوم ایستادگی مردم پای ایران و نۀ بزرگ به پروژه آشوب و هرج‌ومرج‌طلبی. به طور طبیعی از آغاز جنگ ما باید تلاش می‌کردیم ضمن رفع آسیب‌ها و ضعف‌ها، این دو برگ برنده خودمان را تقویت کنیم، در خصوص توان دفاعی و آفندی شنیده می‌شود، اقدامات مهمی صورت گرفته که به شکل طبیعی به علت محرمانگی داده‌ها توسط ما قابل‌ارزیابی نیست؛ اما در حوزه اجتماعی و حفظ انسجام ملی چطور؟ آنچه دشمن در خلوت و جلوت می‌گوید این است که هدفی جز تضعیف نرم‌افزاری و سخت‌افزاری ایران از مسیر تحریک اجتماعی و خیابانی‌کردن سیاست ندارد، یعنی از نظر آن‌ها هر اقدام سختی اگر با موفقیت در جنگ‌شناختی و سیاست خیابانی همراه نشود عملاً بی‌فایده است. 
وقایع سال‌های 1396، 1398 و 1401سه تجربه با تفاوت‌ها و شباهت‌های بسیار هستند، فعلاً از تفاوت‌ها عبور می‌کنیم هر سه این اعتراض‌ها از نظر شکل وقوع شبیه هم بودند، آتش برپا کردن به سه عنصر نیاز دارد، بستر آتش که همان هیزم و مواد اشتعال‌زا می‌شود، هوا به‌مثابه دنده‌ای بر آتش و جرقه‌ای برای وقوع. 
در آن سه سال هر سه عنصر وجود داشت، اراده خارجی و طراحی دشمن به‌مثابه هوا، بستر اعتراضی به‌مثابه ماده اشتعال‌زا و وقوع یک تکانه اجتماعی به‌مثابه جرقه. 
غیر از اراده خارجی 2 عنصر دیگر در دست ماست، هر چقدر بتوانیم آن‌ها را کنترل کنیم پروژه آتش بیشتر به شکست نزدیک می‌شود، در 1396 ماجرای بانک‌ها در 1398 بی‌تدبیری دولت در مدل اجرای ایده بنزینی و در 1401 داستان گشت نقطه انفجاری و تکانه بودند. پس گام نخست این است که دقت کنیم در حکمرانی خطا‌هایی از این دست رخ ندهد. اما مهم‌تر از مدیریت تکانه تلاش برای کاهش بستر احتراق یا جمع‌کردن هیزم‌هاست. یعنی کاهش نارضایتی. 
بازار
به همان سه تجربه برگردیم، به نظر می‌رسد در فرایند تشدید نارضایتی حداقل سه عنصر مشترک در همه آن‌ها وجود داشت. 
1. عدم اطمینان‌بخشی اقتصادی
2. ناهمگرایی میان مسئولان یا حداقل طیف‌هایی از مسئولان. 
3. دوقطبی فزاینده در جامعه با اقدامات تحریک‌آمیز. 
اول: جامعه ایرانی کم‌وبیش شرایط را درک می‌کند، بلوغ رفتاری طیف‌های مختلف مردم در دفاع ملی دوازده‌روزه گواه این مدعاست، کسی از مسئولان انتظار معجزه اقتصادی ندارد؛ اما ترسیم افق روشن یا حداقل آیه یأس نخواندن کم‌ترین انتظار است. از ایده‌های واقعی و روی زمین حرف‌زدن، پرهیز از ادبیات «نمی‌شود»، «نداریم»، «گرسنه‌ایم» و... و انجام اقداماتی فوریت‌دار برای دهک‌های پایین جامعه مثل کالابرگ و... می‌تواند در شرایط فعلی تا حدودی کار کند، القای یک تصویر عقلانی و باتدبیر از حکمرانی و دستگاه اجرایی و خلق یک پرتره کم‌ریسک و قابل‌برنامه‌ریزی از آینده نباید کار دشواری باشد. از سوی دیگر ارائه تصویر غیرمسلط بر امور توسط دولت می‌تواند به‌شدت آسیب‌زا باشد، مثل سال 1398 دولتی که تیغ جراحی در دست داشته باشد و بعد از ماجرا بگوید از زمان عمل خبر نداشته و صبح جمعه متوجه شده در این وضع، مخرب خواهد بود. 
دوم: در تجربه سال‌های 1396 و 1398 رئیس‌جمهوری بر مسند امور بود که یکی از کارویژه‌هایش تولید تنش در داخل بود، فردی با زبان تند و تیز که سطح درگیری را به بیشینه‌ترین حد رسانده بود، به شکل طبیعی با چنین رفتاری منتقدان هم در داخل به شکل حداکثری پرخاشگر می‌شدند، جناب پزشکیان اساساً نه به لحاظ فردی چنین خصوصیاتی دارد و نه چنان پروژه‌ شخصی خاصی را دنبال می‌کند، او از این جهت یک امتیاز مثبت تلقی می‌شود که توانسته به شکل نسبی در خصوص شیوه‌های حکمرانی ادبیات مشابه در کشور تولید کند، اما اینکه در کلان ایده‌ها و در لحظات خطیر از اطراف و اکناف ساز‌های ناهماهنگ نواخته شود می‌تواند به عنصری برای ارائه تصویر ناهمگرا در حکمرانی بدل شود. 
ماجرای کشمکش بر سر روسیه از این زاویه قابل‌بحث است، می‌توان ساعت‌ها فارغ از وضع ویژه‌ای که هستیم درباره مواضع تاریخی روسیه و چین از استالین و مائو تا پوتین و شی و لاوروف و... صحبت کرد و شاهدمثال تاریخی آورد؛ اما اگر کمکی به اتخاذ تصمیم درست در شرایط نظم جدید نکند به هیچ دردی نمی‌خورد. ایستادگی کم‌سابقه چین و روسیه در برابر اروپا و آمریکا در ماجرای اسنپ‌بک و نامه‌ها و بیانیه‌های مشترک سه کشور چیزی است که در فهم تاریخ‌زده برخی مسئولان سابق دیده نمی‌شود. 
اگر هم‌راهبردشدن با روسیه و چین در شرایط خاص فعلی را به‌عنوان یک راهبرد ملی - ولو موقت - در نظر بگیریم آن وقت اظهاراتی از جنس وزیرخارجه اسبق معنادار‌تر می‌شود. 
این اظهارات از دو جنبه اهمیت پیدا می‌کند، نخست در عرصه سیاست خارجی که بعضاً تبعاتش در اظهارات برخی مسئولان از جمله رئیس مجلس آمده است که منجر به تضعیف روابط می‌شود و دوم که از اولی هم مهم‌تر است عرصه داخلی و اجتماعی و القای این حس است که حتی در بین مسئولان هم یک همگرایی در استفاده از روابط با شرق وجود ندارد و این یعنی عدم درک واقعیت‌ها و وضعیت جدید و اولویت‌ها، یعنی فریادزدن اینکه ماجرا آن‌قدرها هم که به ما می‌گویند جدی نیست و هنوز می‌توان به این دعوا‌های سطح پایین ادامه داد. 
سوم: معنای ساخت دوقطبی و تمایز آن با پذیرش تکثر مشخص است. در جامعه موزاییکی ایران نمی‌توان دیدگاه‌ها و سلایق مختلف را نادیده گرفت. قانون اساسی ظرفیت بزرگی در استفاده از تکثر و آزادی‌های مشروع دارد. دوقطبی اما ایجاد نزاع‌ها و شکاف‌هایی است که دو جمعیت میلیونی را در مجاز یا واقعیت رودرروی هم قرار می‌دهد. اولویت‌های حکمرانی را جابه‌جا می‌کند، انرژی‌ها را هدر می‌دهد، جامعه را خسته و فروبسته می‌سازد، نخبگان ملی را فرسوده می‌کند و در نهایت ایران را ایرانستان می‌کند. 
دفاع ملی 1404 نشان داد حفظ ایران تنها با پذیرش همه تفاوت‌ها و تکثر‌ها در چهارچوب قانون اساسی و پرهیز از دوقطبی‌های بلاموضوع ممکن است. کارکرد دو قطبی‌ها به نفع آشوب‌طلبی و کاهش قدرت ملی در تجربه‌های تاریخی معاصر ایران از 1388 تا همین 1401 بر کسی پوشیده نیست، در شرایط فعلی هم این ماجرا کار می‌کند. طیف‌های رادیکال از آن‌هایی که دنبال بنی‌صدریزاسیون جناب پزشکیان بودند تا کاسبان و مشوقان حضور ایران در سیرک شرم‌الشیخ، از بانیان خطا‌های بزرگ 1401 تا تئوریسین‌های تسلیم ایران در برابر آمریکا جریان‌های دوقطبی‌زی هستند. 
ماجرای اخیر جلد یک روزنامه اصلاح‌طلب را هم می‌توان از این مجرا دید، این قلم از منتقدان کمپین فشار بر رسانه‌های رسمی است و معتقد است در عصر جولان باج‌نیوز، فیک‌نیوز و لشکرهای سایبری و در دورانی که عده‌ای می‌خواهند رسانه را زیر زمین ببرند و مسئولیت حرفشان را نپذیرند، در دوران خطرناک انتقال مرجعیت به بخشی از رسانه‌های ایران‌ستیز، رسانه‌های رسمی باید سلبی و ایجابی تقویت و اصلاح شوند؛ اما اگر رسانه‌ای خلاف امر ملی جامعه را دوقطبی کرد چه؟ 
رفتن به سراغ یک سوژه ملتهب و بازنمایی آن به‌نحوی‌که بخش مهمی از جامعه آن را توهین به خود تلقی کنند، یک خطاست و ترمیم‌نکردن آن اشتباه خطایی بزرگ‌تر، شما خواسته یا ناخواسته قربانی تجاوز را چادری ترسیم کرده‌اید و آن فرد را به بخشی از جامعه منتسب کرده‌اید که واقعیت ندارد، حتی اگر معتقد باشید چنین قصدی نداشته‌اید نمی‌توانید نسبت به قضاوت و برداشت مخاطب از عمل خودتان بی‌تفاوت باشید. اهالی آن رسانه می‌توانستند ضمن پذیرش اشتباه و تأکید بر سهوی‌بودن آن از مخاطبانی که چنین برداشتی کرده‌اند، عذرخواهی کنند؛ اما ترجیح دادند با یک بیانیه باز هم بر مخاطب بتازند. 
شاید گفته شود این یک خطای موردی است؛ اما اگر در بافتار فعلی جامعه واسازی شود، این کار هم می‌شود بخشی از کمپین دوقطبی‌سازی. 


نظرات شما