پیام سپاهان - وطن امروز / «معماری تابآوری ملی در برابر سناریوهای بیثباتسازی» عنوان یادداشت روز در روزنامه وطن امروز به قلم علی کاکادزفولی است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
بحران اجتماعی معمولاً با یک حادثه آغاز نمیشود؛ از انباشت زمینهها شکل میگیرد و حادثه فقط نقش ماشه را بازی میکند. هرگاه فشارهای اقتصادی، شکافهای هویتی، تعارضهای سیاسی، مداخلات بیرونی و ناکارآمدیهای نهادی به طور مجزا یا همزمان بالا رود، جامعه وارد وضعیتی میشود که در آن یک رخداد محدود میتواند موجی بزرگ بسازد. هم حاکمیت و هم نخبگان دلسوز کشور باید پیش از رسیدن به نقطههای پرهزینه، هم نشانهها را دقیق ببینند و هم برای رفع گرهها اقدام کنند. برای فهم این وضعیت، درست آن است که بحران را چندمیدانی دید؛ بحرانی که در ۳ میدان خیابان و کنش جمعی، ادراک عمومی و رسانه و میان نخبگان و ساخت قدرت فعال میشود و از طریق حلقههای بازخورد و سازوکارهای مداخلهگر بیرونی و البته نامرئی از پیش طراحیشده یا نشده تشدید میشود. بر این اساس در یادداشت پیش رو ۵ حوزه پرریسک به عنوان ۵ مسیر اصلی احتمال بحران به همراه سازوکارهای تشدید و علائم هشداردهنده آنها توضیح داده شده است. این حوزهها مستقل از هم نیست و گاه یکدیگر را تقویت میکند.
بازار ![]()
* ترجمه مشکلات اقتصادی و معیشتی به «بیآیندگی»
نخستین حوزه، معیشت است. اقتصاد زمانی به بحران سیاسی تبدیل میشود که رنج اقتصادی به بیعدالتی ادراکشده ترجمه شود و سپس به فرسایش اعتماد بینجامد. مردم ممکن است سختی را تحمل کنند اما بیقاعدگی و نابرابری را دشوارتر میپذیرند. تورم مزمن، نوسان قیمت کالاهای ضروری، دشواری دسترسی به مسکن و کاهش قدرت خرید، تنها زمینهساز بحران است اما بحران واقعی در این حوزه زمانی شروع میشود که این مشکلات تبدیل به احساس و دغدغه عمیق و شخصی شود. در لایه عمیقتر حتی ممکن است این مشکلات به واسطه زبانهای واسطه و جریانهای رسانهای به گزارههایی ترجمه شود که واقعیت ندارد و صرفاً تصویری ساختگی برای شکل دادن به افکار عمومی است و در عین حال ادراک را بسازد؛ این ترجمه اغلب در جهت تولید خشم اجتماعی و با هدایت متغیرهای مداخلهگر از پیش معین انجام میشود. سازوکار تشدید در این حوزه معمولاً چنین است؛ فشار زندگی روزمره به خشم و سرزنش متقابل میرسد، سپس قطبیشدن اجتماعی شکل میگیرد و اعتراض گسترش مییابد. اگر در این مسیر اختلال در خدمات عمومی یا بازار نیز رخ دهد، حلقه بازخورد کامل و خشم بیشتر میشود.
دولت باید بداند سیاست اقتصادی تنها محاسبه بودجه و نرخ نیست، مدیریت احساس عدالت و تصویر «آینده» نیز هست. سیاستهای اقتصادی وقتی اثر آرامشبخش میگذارد که قابل توضیح و قابل پیشبینی باشد. تصمیمهای ناگهانی حتی اگر از نظر فنی درست باشد، در میدان ادراک میتواند به علامت بیثباتی تبدیل شود.
نشانههای هشدار در حوزه معیشت را میتوان در افزایش جهشهای ناگهانی قیمت، همزمانی اعتراضهای صنفی در بخشهای متعدد، کاهش امید به آینده در پیمایشها و گسترش روایت بیآیندگی در فضای مجازی دید. پس در یک جمله، مشکلات اقتصادی و معیشتی زمانی تبدیل به بحران اجتماعی میشود که به «بیآیندگی» ترجمه شود.
* کنار رفتن عقلانیت و «نفی تمامیتها» در جنگ نمادها
دومین حوزه، بحرانهای فرهنگی و هویتی است. اینجا موتور اصلی اقتصاد نیست، بلکه احساس کرامت، منزلت، سبک زندگی و هویت فردی و جمعی است. یک حادثه اجتماعی یا یک تصمیم نمادین میتواند به سرعت فراگیر شود. در بحرانهای هویتی، گفتوگو جای خود را به داوری اخلاقی میدهد و طرفین یکدیگر را نه رقیب، بلکه تهدید میبینند. نتیجه این وضع، تشدید قطبیشدن و کاهش امکان اقناع است. سازوکار تشدید در این حوزه غالباً از مسیر تصویر و احساس رخ میدهد؛ محتوای تصویری احساسی با سرعت بالا بازنشر میشود، همدلی یا خشم را به موج تبدیل میکند، سپس کنش خیابانی شکل میگیرد و هر رخداد میدانی سوخت تازهای برای روایتها میسازد. اگر روایت رسمی دیرهنگام یا متناقض باشد، شکاف ادراکی افزایش مییابد و ذهنیت شکلگرفته در افکار عمومی، خود را در اعتراضات خیابانی نشان میدهد. در این وضعیت، هر خطای رفتاری کوچک میتواند نشانهای بزرگ تعبیر شود.
هر جا امکان گفتوگوی اجتماعی، اقناع و میانجیگری وجود دارد، باید پیش از امنیتیشدن فضا فعال شود. همچنین سیاست فرهنگی باید از ادبیات دوقطبیساز فاصله بگیرد و به جای تحریک، به مدیریت تنوع اجتماعی و تربیت رسانهای نسل جدید تکیه کند.
نشانههای هشدار برای بحران در حوزه فرهنگی و هویتی عبارت است از: رشد ناگهانی ترندهای غیرطبیعی، افزایش محتوای احساسی تصویری، انفجار زبان تحقیر و نفرت و تغییر سریع مطالبه مشخص به نفی کلیت نظم اجتماعی. در این حوزه جنگ نمادها بسیار مهم و تعیینکننده است؛ تشدید قطبش میان نمادها عقلانیت را به کناری میراند و منجر به نفی تمامیتها میشود.
* مسؤولیتناپذیری نخبگان و خدشه در تصویر «ثبات»
سومین حوزه بحران، سیاسی - نخبگانی است؛ اعتراض زمانی جهش میکند که جامعه احساس کند در ساختار شکاف وجود دارد یا قواعد سیاست روشن نیست. مخابره پیامهای متناقض از نهادها، اختلاف نظرهای علنی بدون سازوکار حل اختلاف یا تصمیمهای ناپایدار، به جامعه القا میکند قوه مرکزی تصمیمگیری دچار تردید است. در چنین فضایی، کنشگران ریسکپذیرتر میشوند و لایههای مردد نیز ممکن است وارد میدان شوند.
سازوکار تشدید در این حوزه بیشتر از مسیر سیگنالدهی رخ میدهد؛ ابهام در ساختار، انتظار تغییر سریع را در جامعه افزایش میدهد. سپس شایعه و تحلیلهای هیجانی گسترش مییابد و میدان ادراک گرم میشود. وقتی این اتصال برقرار شد، مساله از سطح صرف یک مطالبه عبور میکند و به بحران اعتماد نزدیک میشود. اینجا حتی اقدامات درست نیز ممکن است دیر دیده شود، چون سعی شده تصویر ثباتآفرین کلی مخدوش شود.
اختلاف نظر میان نهادها طبیعی است اما این اختلافات باید در چارچوبهای نهادی حل شود و پیام عمومی دولت به جامعه، منسجم بماند. رقابت سیاسی زمانی سازنده است که به تضعیف پشتوانه اجتماعی منجر نشود؛ اگرنه به سود جریانهای برانداز تمام میشود. مسؤولیتپذیری و هوشیاری نخبگان دقیقاً در این نقطه معنا مییابد که آنها باید با هوشیاری و درک عمیق، عرصهها، میدانها، موضوعها، مسالهها و نامسالهها را بدرستی بشناسند و از یکدیگر تفکیک کنند. نخبهای که نبض جامعه را در دست دارد و ریشههای نارضایتی را میفهمد، میتواند میان نقد سازنده که سرمایهای برای اصلاح است و تخریبی که امنیت ملی را هدف گرفته، تمایز قائل شود. انضباط حقیقی نخبگان در فهم مشترک و مسؤولانه از اولویتهای کشور و هدایت هوشمندانه انرژی مطالبهگر جامعه به سمت بهبودهای نهادی است؛ این هوشیاری، خود یک سازوکار کلیدی برای پیشگیری از تبدیل شدن اعتراضات به بحرانهای برهمزننده است. برخی نشانههای هشدار در حوزه سیاسی - نخبگانی شامل افزایش پیامهای متناقض از نخبگان، رخدادهای غیرعادی در گردش نخبگان (نظیر برجستهسازی برخی از نخبگان یا به حاشیه رفتن برخی دیگر) افزایش شایعه درباره تصمیمات کلان و رواج ادبیات «گذار» در فضای رسانهای است.
* هوشیاری ساختار در برابر «موریانههای کارشکن»
حوزه چهارم، بحران ساختاری و احساس انسداد است؛ وقتی جامعه در تجربههای تکرارشونده با بروکراسی فرساینده، پاسخ نگرفتن، فساد ادراکشده یا بیتوجهی روبهرو شود، کمکم به این احساس میرسد که نهادها قادر به اصلاح و پاسخگویی نیستند؛ هر چند در واقعیت اینگونه نباشد. در این حالت، افراد برای حل مشکلاتشان به مسیرهای غیررسمی رو میآورند و اعتماد نهادی کاهش مییابد. این روند آرام و خزنده است و به همین دلیل میتواند دیر دیده شود.
علاوه بر ناکارآمدیهای ناشی از بروکراسی پیچیده یا ضعف مدیریت، باید به لایهای پیچیدهتر و مخربتر از بحران ساختاری نیز توجه کرد. در این لایه، با افراد یا جریانهایی مواجهیم که نه از سر ناتوانی، بلکه عامدانه در انجام وظایف خود کارشکنی میکنند. هدف این گروه که اهداف و منافعی متفاوت از اهداف کلان نظام و متعارض با منافع ملی دارند، ایجاد نارضایتی عمومی از طریق فرسایشی کردن فرآیندها، بیتوجهی به مطالبات مردم و القای حس بنبست است. اینان همچون موریانههایی در دل ساختار عمل میکنند که به صورت پنهان و تدریجی، استحکام و ثبات آن را از درون میخورند و پایههای اعتماد عمومی را که حیاتیترین سرمایه هر نظامی است، سست میکنند.
خطر این پدیده در آن است که تشخیص آن از ناکارآمدیهای عادی دشوار است؛ این افراد یا جریانها اغلب با پنهان شدن پشت قوانین و رویههای اداری، اقدامات تخریبی خود را توجیه میکنند و ردپایی از خود به جا نمیگذارند. در نتیجه، این اقدامات عامدانه، روایت «انسداد سیستمی» و «فساد فراگیر» را در ذهن جامعه تقویت کرده و تلاشهای صادقانه را نیز بیاثر جلوه میدهد. این فرسایش داخلی نهتنها منجر به نارضایتی میشود، بلکه با تضعیف انسجام و کارآمدی دستگاهها، امنیت و استحکام کل نظام را در برابر بحرانهای دیگر نیز آسیبپذیر میکند و راه را برای تحقق اهداف بدخواهان هموارتر میکند. شناسایی و برخورد با این جریانهای نفوذی، بخشی حیاتی از دفاع از کارآمدی و سلامت ساختاری نظام است.
سازوکار تشدید بحران در این حوزه شامل تکرار تجربههای منفی، ناامیدی از اصلاح و تضعیف مرجعیت نهادهاست. مقابله با آن هم با برخورد صرفاً امنیتی ممکن نیست، بلکه منوط به اصلاح سازوکارها، سادهسازی فرآیندها، مبارزه واقعی با فساد، پاسخگویی مدیران و بازگرداندن دولت به نقش خدمترسانی است.
نشانههای هشدار شامل پررنگ شدن بحث در افکار عمومی درباره فساد، کاهش مشارکت جامعه در فرآیندهای رسمی، گسترش سازوکارهای غیررسمی برای حل مسائل و تلاش برای القای این باور است که هیچ چیز درستشدنی نیست.
*«شوک بیرونی» برای اضطراب سیاسی و هراس اجتماعی
پنجمین حوزه، سناریوی جنگ ترکیبی است. در این سناریو شوک بیرونی با بیثباتسازی ادراکی و تحریک داخلی ترکیب میشود. تهدید خارجی، حادثه امنیتی، تحریم یا بحران منطقهای ممکن است رخ دهد و همزمان عملیات رسانهای حس از دست رفتن کنترل را القا کند. هدف اصلی، افزایش ابهام و ترس و سپس سوق دادن جامعه به رفتارهای پرهزینه است. در جنگ ترکیبی، دشمن به دنبال آن است مسؤولان و تصمیمگیران را به واکنشهای عجولانه و جامعه را به رفتارهای هیجانی بکشاند.
سازوکار تشدید در این حوزه از ابهام شروع میشود؛ ابهام شایعه میسازد، شایعه ترس تولید میکند و ترس مردم را به هجوم برای خرید، احتکار یا خروج سرمایه سوق میدهد. سپس همین رفتارها به اختلال در بازار و خدمات تبدیل میشود و اختلال، شایعه را تأیید میکند. اگر ارتباطات رسمی، کند یا نامطمئن باشد، چرخه سریعتر میشود.
نشانههای هشدار در این حوزه شامل افزایش شایعات کلان با محور فروپاشی، همزمانی غیرعادی رخدادها، تشدید حملات سایبری یا اختلالهای زیرساختی و رشد محتوای اضطرابآفرین در رسانههاست.
در یک جمعبندی میتوان گفت جامعه ایران با سرمایههای بزرگ ملی و دینی، در برابر تهدیدهای پیچیده قرار دارد. مدیریت این وضعیت نیازمند نگاه چندلایه و چندمیدانی است. آگاهی نهادی نسبت به این حوزههای بحران با ۳ بعد وقوع هر بحران متناظر است؛ زمینهها، ماشهها و سازوکارهای تشدید. بحران زمانی شکل میگیرد که زمینهها انباشته شود؛ زمینهها وجود دارد و از پیش شکل گرفته اما نیاز به جرقه فعالسازی یا همان ماشه دارد. چیستی و چگونگی رخداد ماشه، مشخص نیست اما قابل پیشبینی است و میتوان برای مقابله با آنها آماده شد و از غافلگیری جلوگیری کرد.
اما نقش تعیینکننده را سازوکارهای تشدید دارند؛ سازوکارهایی که اتفاقا بیشتر در میدان ادراک و معنا طراحی شده و رقم میخورند و پیش برده میشوند. بخشی از این سازوکارهای تشدید، عامدانه از پیش طراحی شدهاند و بخشی دیگر در بطن بحران شکل میگیرند؛ در عین حال الگوهای این سازوکارهای تشدید، قابل شناسایی است.
میدان تاثیر این سازوکارها در ۳ میدان کنش جمعی، ادراک عمومی و فضای نخبگانی به طور همزمان روشن میشود و ۵ حوزه معیشتی، هویتی، نخبگانی، جنگ ترکیبی و ساختاری، ۵ مسیر اصلی برای چنین همزمانی است. مقابله با این «همزمانی» نقش بسیار تعیینکنندهای در مدیریت بحران دارد.