پیام سپاهان - آخرین خبر /متن پیش رو در کانال تلگرام عباس عبدی منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
عباس عبدی| انتخاب زهران ممدانی به عنوان شهردار نیویورک از سوی مردم این شهر بازتاب گسترده جهانی داشت. در ایران هم به دلیل آنکه بیشتر افراد و جناحها تحولات این کشور را بسیار مهم ارزیابی کرده و متأسفانه در سرنوشت ایران هم دارای تأثیر بالایی میدانند، لذا به آن پرداختهاند. در این پرداختن نیز هر کسی سعی میکند از ظن خود یار واقعیت شود. بنده نیز از زاویه اولویت دید خودم این واقعیت را میبینم. واقعیتی که نتوان انکارش کرد.
ابتدا بگویم که شهردار بویژه شهرداران شهرهای بزرگ در ایالات متحده مقام قدرتمند و بسیار مهمی هستند، و برخلاف ایران است که شهرداری واجد قدرت فراوان نیست. بنابراین شهردار نیویورک (مهمترین مرکز جمعیتی، سیاسی و اقتصادی و حتی فرهنگی ایالات متحده) جایگاه برجستهای در ساختار قدرت دارد. حالا چه شده که یک مهاجر غیر سفید پوست، جوان 34 ساله و مسلمان و شیعه و از همه مهمتر سوسیالیست که ضد اسراییل هم هست و به این رویکردها افتخار هم میکند و در تقابل با رییس جمهور وقت در چنین شهری به مقام شهرداری میرسد، و مردم هم برخلاف تهدیدات ترامپ او را برمیگزینند؟ در باره ایالات متحده آشنایی تخصصی ندارم ولی به نظرم اگر چنین فردی در آن صندلی ماندگار شود و نظام سرمایهداری از پس او برنیاید، تحولی بسیار مهم در آنجا محسوب میشود. البته این ماندگاری بسیار سخت است.
اهمیت این انتخاب در چیست؟ هنگامی که جنبش 99 درصدی اشغال وال استریت در سالهای 2011 و 2012 و به مدت 6 ماه شکل گرفت معلوم بود که اتفاقاتی در آنجا در حال رخ دادن است. ولی این جنبش در نهایت به نتایج مورد انتظارش نرسید. گرایش کلی آن ضد سرمایهداری بود. به نظر میرسید که جنبش پایان یافته است. سپس با حمله اسراییل به غزه یک رویکرد دیگری نزد جوانان آمریکایی شکل گرفت که بسیار مهم است، رویکرد ضد اسراییلی، که اکنون میکوشند با برچسب ضد یهود آن را منفعل کنند. نگاه ضد اسراییلی به دلیل دخالتهای آنها در ایالاتمتحده چون غول خفتهای بود که به دلیل حمله به غزه بیدار شد.
هر دو رویکرد از تابوهای سیاسی در ایالات متحده محسوب میشوند. در ادامه نیز پیروزی ترامپ جامعه را دو قطبی کرد و قطب مخالف در نیویورک پیرامون ممدانی بسیج شدند و عملاً ترامپ را در شهر خودش شکست دادند. این نقطه برجسته قانون اساسی آمریکا است که امکان حضور و انتخاب چنین فردی را فراهم کرده است. گویی در قالب قاعده منصفانه فریاد میزند که: "من حاکمم."
این موجب پویایی جامعه و تحول آرام در آن میشود. هر چند برای آمریکاییها و کشورهای غربی نتیجه انتخابات اهمیت دارد و چه بسا تأثیرات سیاسی بر انتخابات اروپا نیز بگذارد ولی آیا برای ما هم نتیجه و مضمون این انتخابات مهم است؟ پاسخ منفی است. نه اینکه نتیجه اهمیت ندارد، بلکه در برابر قاعده و روش کاملاً بیاهمیت است.
به تعبیر دیگر، خطر اصلی قدرت نه در افراد جاهطلب و فاسد، بلکه در قواعد غیرمنصفانه است؛ در جامعه سالم قاعده را قربانی افراد و محتوا نمیکنند. تا هنگامی که قاعده منصفانه حاکم است هیچ خطری جامعه را تهدید نمیکند، قواعدی که در عین مولّد بودن، محدودکننده هم هستند. این قاعده است که حکم میراند و مردم از طریق آن ممدانیها و ترامپها را میآورند و میبَرَند.
کسانی که از نتیجه این انتخاب خوشحال هستند باید به قواعد ایجادکننده آن احترام بگذارند. کسی که انتخاب سپنتا نیکنام زرتشتی را در شورای شهر یزد تحمل نمیکند باید شرم کند که از انتخاب ممدانی سر از پا نشناسد. تمام ویژگی ممدانی را برای درک وضعیت خودمان مقایسه میکنیم.
1ـ مسلمان و شیعه بودن؛ این ویژگی در ایران به همان نسبت با اصول کلی ارزشی مردم آمریکا بیگانه است که یک بودایی و نه حتی زرتشتی در ایران بتواند به جایگاه مشابه او برسد.
2ـ مهاجر بودن؛ مساله دادن تابعیت به فرزندان زنان ایرانی که شوهرشان افغانستانی است و در ایران به دنیا آمده و بزرگ شدهاند برای سالهای متمادی طول کشید تا حل شود و هنوز هم همه آنها اجرا نشده است. فضای ضد مهاجر بیداد میکند. چه در ساختار قدرت و چه در عرصه جامعه. از نظر این ویژگی که به کلی تعطیل هستیم. تفاوت دینی هم تا این اندازه از نظر اغلب مردم پذیرفتنی نیست.
حتی از نظر ساختار رسمی، شیعه بودن هم عامل تأیید صلاحیت نیست، چه رسد به ویژگیهای دیگر. ممدانی فقط چند سال است که تابعیت آمریکا را گرفته و تا کنون چند بار هم نماینده مجلس ایالتی شده و هیچگاه هم با فیلتر نظارت استصوابی مواجه نبوده است. کافی است که در ایران یک لحظه این فیلتر برداشته شود تا ببینیم چه انرژی بیپایانی بصورت آتشفشان از معدن سیاسی ایران فوران خواهد کرد.
3ـ غیر سفید بودن؛ برخی مقامات ایرانی بیش از سال 2008 که اوباما انتخاب شد با قاطعیت میگفتند که؛ اجازه نمیدهند او رییس جمهور شود و شد و مشکلی هم نداشتند. حالا هم همین مسأله به نحو دیگری رخ داده در حالی که در ایران پس از 45 سال افتخار کردیم که 3 استاندار کم قدرت را از نیروهای محلی گذاشتهایم.
4ـ جوان 34 ساله بودن؛ وجود این ویژگی برای رسیدن به چنین قدرتی در ایران جزء محالات است. از یک سو جوانان توانمند اغلب خارج از دایره رسمی هستند، آنان هم که در این دایره باشند، اغلب یا رانتی و کم صلاحیت هستند و یا تأیید نمیشوند، به علاوه پدران و پدر بزرگهای آنان مثل بختک و البته از باب تعهد نسبت به انقلاب و اسلام روی صندلی قدرت چمباتمه زدهاند و جوانان خود را باید به کار کیفکشی یا متولی رانت بگمارند. تازه اغلب جوانانی که به کار گرفته میشوند برای نمایش جوانگرایی است، در حالی که جوانگرایی شعار مناسبی نیست، کافی است شعار صلاحیتگرایی داده شود، تا ببینند چقدر از این جوانان موفق و انتخاب میشوند. انتخاب ممدانی به علت جوان بودن نبود، به علت صلاحیت داشتن بود.
5ـ سوسیالیست بودن؛ این یکی که در حد کفر و زندقه است. مثل اینکه کسی در ایران بگوید دین ندارد و بخواهد نامزد کاری شود. البته خیلیها دین ندارند و دینداری را نمایش میدهند تا ارتقا یابند، ولی در هر صورت این از محالات است که در ایران بصورت رسمی رخ دهد. البته مشکل فقط این نیست که چرا بیدینان یا سوسیالیستها در قدرت نیستند، هنوز خیلیهای دیگر هم راهی به قدرت ندارند.
6ـ علیه قدرت و ساختار رسمی بودن؛ در ایران اگر کوچکترین نقدی به مقامات مورد قبول کنید، رد صلاحیت میشوید، البته به مقامات دیگر ایرادی ندارد ولی در هر حال باید متوجه تبعات رویکرد خود بود. فعالیتهای تبلیغاتی و سیاسی ممدانی که در نوع خود بینظیر است به تنهایی در ایران موجب ردصلاحیت میشود ولی او یک دهه است که این فعالیتها را بدون مانع انجام میداده و مشکلی هم نداشته است و نیازی به مجوز و اینجور چیزها هم نداشته است. در حالی که در اینجا برای یک نشست و دورهمی ساده باید به چندجا پاسخ دهید. البته اگر اجازه برگزاری داشته باشی.
7ـ پوشش زن و مادر؛ پوشش همسر آقای ممدانی را همه دیدند، مادرش هم محجبه نبود، تازه خود او هم یک رَپِر است. همسرش نیز خواننده و هنرمند است. فراموش نکنیم معتقد به عاشورا و امام حسین نیز است ولی خیلی از تکالیف را انجام نمیدهد، اتفاقاً در ایران نیز افراد زیادی هستند که مفاهیم و گزارهها و افراد شاخص دینی را قبول دارند، و به هر دلیلی بخشی از فروعات و مناسک را انجام نمیدهد، آنان به کلی از سیاست و زندگی طرد و حذف میشوند. به همین علت خیلیها هستند که منافقانه و ریاکارانه خود را نمایش میدهند. مثل کسانی که چفیه انداختند و اطمینانها را جلب کردند و پولها را برداشتند و رفتند کانادا و حال میکنند.
درس واقعی برای ایران از انتخاب ممدانی این است که کسی نباید بتواند، برای حفظ منافع خود پشت ارزشها پنهان، و مانع از شرکت افراد در ساختار قدرت شود. اگر میخواهیم، جامعه پویا و کارآمدی داشته باشیم، راهی جز توافق بر روشهای منصفانه کسب قدرت نیست. پنهان شدن پشت نظارت استصوابی بیش از هر چیز برای حذف لیاقت و صداقت و صلاحیت است.
بازار ![]()