پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۴

سیاسی

رویای احیای نیویورک باشکوه

رویای احیای نیویورک باشکوه
پیام سپاهان - دنیای اقتصاد /متن پیش رو در دنیای اقتصاد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست حدود پنجاه سال پیش، وکیلی جوان که نماینده یکی از بانک‌ها بود، ...
  بزرگنمايي:

پیام سپاهان - دنیای اقتصاد /متن پیش رو در دنیای اقتصاد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
حدود پنجاه سال پیش، وکیلی جوان که نماینده یکی از بانک‌ها بود، وارد دفتر معاون حسابرس شهر نیویورک شد و سوالی را مطرح کرد که تا آن زمان به ذهن هیچ‌کس خطور نکرده بود. پرسش او درباره «اوراق قرضه پیش‌بینی مالیاتی» بود؛ اوراقی که شهر برای جبران کسری بودجه و پرداخت بدهی‌هایش منتشر می‌کرد. او بی‌پرده در این‌باره پرسید: «انتظار دارید چه مقدار مالیات دریافت کنید؟» پاسخ، صادقانه اما نگران‌کننده بود: «به اندازه کافی؟ نه، هرگز! »
براساس گزارشی از نشریه اکونومیست، دیری نگذشت که بانک‌ها که پیش از آن با حرارت برای خرید اوراق جدید بدهی شهر رقابت کرده بودند و سودهای کلان برده بودند، دیگر حاضر نشدند در دور بعدی مزایده شرکت کنند.
از همین‌جا، سقوط تند و سریع نیویورک به سمت ورشکستگی آغاز شد؛ آن‌چنان که در مستند «شهر بمیرد» روایت می‌شود، فیلمی که قرار است در ماه نوامبر در آمازون، اپل و گوگل‌پلی منتشر شود. این روایت، در عین حال که آمیزه‌ای از طنز تلخ و هیجان است، رنگ و بوی تراژدی نیز دارد؛ این فیلم، مرثیه‌ای است بر آن تصویری از نیویورک که با وقوع بحران، رنگ باخت و بر عصری که در همان زمان به پایان رسید؛ عصری که به گفته یکی از تحلیلگران بودجه شهری بود، سرشار از خوش‌بینی به توان دولت برای انجام هر کاری که باید انجام شود.
زهران ممدانی ، زاده سال1991، بسیار جوان‌تر از آن است که نیویورک پیش از بحران را به خاطر داشته باشد. با این حال، جاذبه آن دوران چنان نیرومند است که کارزار انتخاباتی او برای شهرداری نیویورک سرشار از نوستالژی نسبت به همان سال‌ها بود. او درس‌های تلخ بحران مالی را که هنوز در ضمیر رهبران شهری، ایالتی و ملی نقش بسته است، یکسره به کناری می‌نهد. دیدگاه او درباره نقش صحیح دولت در زندگی شهروندان نیویورک، اگر تغییر نکرده باشد، حتی بلندپروازانه‌تر از دیدگاه سیاستمداران دوران پیش از بحران است.
او در گردهمایی‌ای در محله کویینز در 26اکتبر با قاطعیت اعلام کرد: «دورانی که دولت، مساله‌ای را بیش از حد کوچک یا بحرانی را بیش از حد بزرگ می‌پندارد، باید به پایان برسد.» (و نکته جالب اینجاست که شاید همین عبارت «بیش از حد کوچک» باشد که عمق جاه‌طلبی او را آشکار می‌سازد.)
بر اساس این گزارش، می‌توان ریشه این حس نوستالژی را به‌خوبی درک کرد. فیلم مذکور با بهره‌گیری از تصاویر آرشیوی و گفت‌وگو با شهروندانی از فرهنگ‌ها و ملیت‌های گوناگون، چهره‌ای از شهر را بازمی‌سازد که کمتر پرزرق‌وبرق، اما سرشار از زندگی طبقه متوسط بود؛ شهری با اتحادیه‌های نیرومند، خانه‌های قابل خرید در بروکلین و کویینز، مدارس باکیفیت و یک نظام آموزش عالی رایگان برای همگان. شهری دوست‌داشتنی بود یا دست‌کم در نگاه امروز چنین جلوه می‌کند. آنتونی لوفاسو، کارگر بخش خدمات شهری، در فیلم شهادت می‌دهد: «هرچه من و خانواده‌ام در این شهر به دست آوردیم، مدیون خود نیویورک هستیم. این شهر بود که به فردی بی‌سواد و بی‌مهارتی مثل من حتی بدون داشتن چهره‌ای آراسته، فرصت داد، در دورانی که هیچ روزنه امیدی برای امثال من وجود نداشت.»
با این حال، پایه‌های اقتصادی و سیاسی آن توافق نانوشته میان دولت و مردم، همان قراردادی که بر اساسش دولت متعهد بود خدماتی مانند آموزش، مسکن و کار فراهم کند و مردم نیز در ازای آن مالیات بپردازند و به نظام اعتماد کنند، سست و لرزان بود. در میانه قرن بیستم، بسیاری از کارخانه‌های شهری که زمانی برای کارگران کم‌مهارت شغل ایجاد می‌کردند، تعطیل شدند یا به مناطق دیگر کوچ کردند.
سپس در دهه60، طبقه متوسط سفیدپوست همراه با دلارهای مالیاتی خود به حومه‌ها مهاجرت کرد. وقتی در میانه دهه70 رکود اقتصادی فرا رسید، شهر دیگر منابع کافی برای عمل به وعده‌هایش نداشت. با آغاز اخراج کارمندان، دولت در انجام ابتدایی‌ترین وظایف خود نیز درماند. پیمان اجتماعی از هم گسست. در صحنه‌هایی از فیلم، زباله‌ها بر پیاده‌روها انباشته می‌شود و به خیابان‌ها می‌ریزد؛ خانه‌ها در بروکلین شعله‌ورند و آتش‌افروزان به محله‌ها یورش می‌برند. رئیس اتحادیه پلیس، کن مک‌فیلی، در برابر دوربین با خشم فریاد می‌زند: «به خدا امیدوارم این شهر لعنتی منفجر شود».
تا آن زمان، دیگر حمایت دوحزبی از تصویر قدیمی نیویورک نیز از هم گسسته شده بود. نلسون راکفلر، فرماندار جمهوری‌خواه ایالت از سال 1959 تا 1973، با ولخرجی‌های عظیم در بخش‌های بهداشت، آموزش و مسکن و نیز با تایید بی‌قید و شرط اوراق قرضه زیرکانه شهر، خود به شعله‌ور شدن بحران کمک کرد. او زمانی که نیویورک برای دریافت کمک مالی دست به دامان کاخ سفید شد، در مقام معاون رئیس‌جمهور خدمت می‌کرد، اما در آن هنگام، دیگر عمر نوع خاصی از جمهوری‌خواهی لیبرال شمال شرقی آمریکا به سر آمده بود.
جرالد فورد، رئیس‌جمهور وقت آمریکا و سیاستمداری میانه‌رو، در آن دوران نگران بود که در انتخابات آینده با چالشی جدی از سوی رقیب محافظه‌کار و تندرو، رونالد ریگان، روبه‌رو شود. در همین زمان، روزنامه دیلی نیوز در تاریخ 30اکتبر1975 با تیتر معروف و جنجالی خود نوشت: «فورد به شهر نیویورک گفت: برو بمیر!»
فورد هیچ‌گاه چنین جمله‌ای را بر زبان نراند، اما متعهد شد که لایحه کمک مالی به شهر را وتو کند. هرچند این اقدام، بازی سیاسی خطرناکی از جانب او بود، اما در نهایت نتیجه آن به ضرر خودش تمام شد؛ مجلس ایالتی افزایش مالیات را به تصویب رساند، اتحادیه‌های کارگری برای خرید اوراق قرضه شهر پیش‌قدم شدند و در نهایت، وقتی ورشکستگی شهر به تهدیدی جدی برای بانک‌ها و حتی ارزش دلار بدل شد، فورد با گشودن یک خط اعتباری فدرال، گره از کار فروبسته نیویورک گشود. شهر نیز به ناچار پذیرفت که دست به دگرگونی‌های عمیق بزند. فلیکس روهاتین که در آن دوران ریاست آژانس ایالتی تشکیل‌شده است برای مدیریت بحران را بر عهده داشت، در فیلم با صراحتی ستودنی می‌گوید: «حتی اگر این طرح را به بهترین شکل ممکن اجرا کنیم، شهر به جایگاهی بسیار پایین‌تر از گذشته تنزل خواهد یافت. فقرا متحمل رنج خواهند شد؛ زیرا آنها همواره نخستین کسانی هستند که سختی‌ها را به دوش می‌کشند.»
در پی این دگرگونی‌های تلخ، نیویورک اخذ شهریه از «دانشگاه شهری» را کلید زد، پنج بیمارستان عمومی را تعطیل کرد و طبق گزارش کتاب تهدید رفاه (نوشته دانیل ورتل-لندن)، تا سال1980، به تعدیل یک‌چهارم از کارکنان خود اقدام کرد.
بازگشت به گذشته
با این حال، شالوده اقتصادی و سیاسی «قرارداد اجتماعی» تازه‌تر و محدودتری که نیویورک پس از آن بحران پذیرفت، نیز متزلزل مانده است. تکیه بر افزایش مالیات شرکت‌های بسیار فرار و افراد ثروتمند برای تامین بودجه روزافزون شهری آن هم برای خدماتی که چندان کارآمد نیستند استراتژی‌ای است که نطفه فروپاشی‌اش را در خود دارد. جالب اینجاست که ممدانی، جز چند پیشنهاد جزئی برای سریع‌تر صادر شدن مجوز کسب‌وکارهای کوچک و پروژه‌های ساختمانی خصوصی، طرح تازه‌ای برای ایجاد شغل برای مردم پرتلاش شهر یا تامین هزینه‌برنامه‌های بلندپروازانه‌اش ارائه نمی‌دهد؛ برنامه‌هایی مثل سرمایه‌گذاری گسترده در «دانشگاه شهری»، ایجاد مهدکودک برای تمام کودکان زیر پنج‌سال و کاهش هزینه‌های درمان برای همه.
بر اساس این گزارش، ممدانی از کارآمدسازی خدمات شهری سخن گفته است؛ اما هر اقدام جدی در این راستا، او را رودرروی اتحادیه‌های کارگری حامی‌اش قرار خواهد داد. او مدعی است که دولت ایالتی را متقاعد خواهد کرد تا مالیات کسانی را بالا ببرد که هم‌اکنون نیز بالاترین نرخ‌های مالیات محلی و ایالتی در کل کشور را می‌پردازند. شور سیاسی، حرارت جوانی و خوش‌بینی ممدانی، تصویری از آینده‌ای نویدبخش را از او ترسیم می‌کند؛ با این حال، ممکن است او در مقام شهردار، برای نیویورک تنها یک تجربه وسوسه‌انگیز اما در نهایت محکوم به شکست، از بازگشت به گذشته را به ارمغان آورد.
بازار


نظرات شما