پیام سپاهان - هم میهن /متن پیش رو در هم میهن منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
خشم رادیکالها از ناطق اما تنها به خاطر احمدینژاد و حمایت از حسن روحانی و نقد سعید جلیلی نیست. از این که نامزد آنان در سال 76 این روزها رفیق شفیق سیدمحمد خاتمی شده هم شاکیاند
مهرداد خدیر| روز چهارشنبه 16 اسفند 1402 - پنج روز بعد از برگزاری انتخابات سرد مجلس در 11 اسفند- همزمانی آن با تشییع و تدفین آیتالله محمد امامیکاشانی را به منزلۀ به صدا درآمدن ناقوس پایان جریان راست سنتی دانستم چراکه در آن انتخابات، اصولگرایان جوان با بیاعتنایی به فهرستهای پیشنهادی راست سنتی، پدران خود را کنار زده بودند تا خود سکان را در دست گیرند.
آن نوشته به بهانۀ توئیت امیرحسین ثابتی بود که برراست سنتی شوریده و شامگاه 11 اسفند 1402 فاتحانه و شادکامانه در شبکۀ ایکس نوشته بود: «امروز در مسجد لرزاده وقتی داشتم اسامی نامزدها را مینوشتم آقای حداد عادل ناگهان از کنارم عبور کرد. یک دفعه چند نفر با گلایه گفتند: این دوره دیگر پاجوشها رأی میآورند. ایشان توقف کرد و گفت: این حرفها جوّسازی است، منظور من چیز دیگری بود. من اما برخاستم و گفتم سلام آقای دکتر! من پاجوش اصلی هستم!»
در آن روزها سیدابراهیم رئیسی رئیسجمهوری بود و عصر، عصر خالصسازان و اصولگرایان جوان خود را برای فتح مجلس و حتی کنار زدن محمدباقر قالیباف هم آماده میکردند چه رسد به اصولگرایان میانهرو. فضای سیاسی کشور اما بعد از سانحۀ بالگرد مرحوم رئیسی در پایان اردیبهشت 1403 و در آستانۀ افتتاح مجلس دوازدهم و نیز مجلس خبرگان رهبری به جد تغییر کرد و در پی آن مسعود پزشکیان نمایندۀ ابتدا ردصلاحیت شدۀ تبریز در همان مجلس تأیید شد و به ریاستجمهوری رسید.
این تغییرات البته به معنی احیای راست سنتی نبود چون باز در همان انتخابات، مجال شرکت به علی لاریجانی رئیس سه دورۀ مجلس شورای اسلامی داده نشد. انتخاب مسعود پزشکیان اما دور را تا حدی از رادیکالها گرفت و نیروهای راست سنتی نزدیک به اعتدالگرایان به اصلاحطلبان میانه نزدیک شدند و یکی از سرآمدان آنان علیاکبر ناطق نوری رئیس مجالس چهارم و پنجم و کاندیدای ناکام انتخابات ریاستجمهوری سال 76 بود.
این نوشتار از این رو به او میپردازد که نطق اخیر آقای ناطق به مذاق همان رادیکالها خوش ننشست و اگرچه الفاظی را که نثار همفکر او – محمدرضا باهنر- کردند متوجه او نساختند اما تعبیر «اشتباه بزرگ» از زبان او و دربارۀ اشغال سفارت آمریکا در سال 1358 را نپسندیدند تا جایی که آقای حسین شریعتمداری در کیهان ابتدا جملات او را نقل کرد که گفته بود: «از نظر من، تصرف سفارت آمریکا بهعنوان «لانه جاسوسی» اشتباه بزرگی بود، بهنظر میرسد بسیاری از گرفتاریها از همان نقطه آغاز شد. وقتی بخواهیم راهکار پیشنهاد کنیم باید بدانیم مشکل چیست. مگر در سایر سفارتخانهها در دنیا قسمتی برای امور اطلاعاتی و جاسوسی وجود ندارد؟ آنجا را اشغال کردند و آمریکا هم در یک عمل متقابل سفارتخانه ما را گرفت و پولهای ما را بلوکه کرد. از آن زمان، مجموعهای از مشکلات و واکنشها ادامه پیدا کرد که به نظر من ناشی از همان تصمیمات اولیه بود.»
سپس در مقام نقد نوشت: «در شرایط خاص این روزها و بعد از جنگ 12 روزه و حمله نظامی مشترک آمریکا و رژیم صهیونیستی به ایران اسلامی، اظهارات اخیر ایشان، معنا و مفهوم بسیار ناپسندتری از همیشه دارد و با عرض پوزش و فقط به منظور یک هشدار جدی، بخشی از بیانات حضرت آقا را برای عبرت ایشان بازگو میکنیم.
آنجا که خطاب به صاحبان دیدگاه یاد شده میفرمایند: «نمیخواهیم بگوییم اینها وابستهاند. نمیخواهیم بگوییم مغرضند. نه! ضعیفند. انقلابها را هم غالباً ضعیفها از بین بردهاند. کشورها را هم ضعیفها به باد فنا دادهاند» و بالاخره این نکته نیز گفتنی است که جناب ناطقنوری عزیز نباید از وسوسه خناسان زاویهدارغافل باشند!»
این که کیهان به جای دانشجویان مسلمان پیرو خط امام درصدد پاسخگویی برآمد اما بیشتر به این خاطر بود که جریان رادیکال حس میکرد بعد از آن که علی لاریجانی دبیر شورای عالی امنیت ملی شده و محمدرضا باهنر با مواضع اعتدالی به صحنۀ علنی سیاست بازگشته و حسن روحانی هرازگاهی به تندی به تندروها میتازد، سخنان علیاکبر ناطق نوری را هم باید در راستای تقویت جریان میانه تفسیر کنند و نباید در مقابل آن ساکت بنشینند.
آغاز جُداسری
آغاز جُداسریِ این طیف (ناطق، لاریجانی و باهنر) از زمستان 1383 بود که «شورای هماهنگی نیروهای انقلاب اسلامی» تشکیل شد تا محافظهکاران یا اصولگرایان در انتخابات 1384 و برای جانشینی سیدمحمد خاتمی رئیسجمهوری اصلاحطلب وقت به نامزد واحد برسند و خروجی آن با محوریت ناطق نوری کسی نبود جز علی لاریجانی و ریاست ستاد او هم به محمدرضا باهنر سپرده شد. شیخوخیت ناطق نوری اما مانع کاندیداتوری دیگران نشد و محمدباقر قالیباف، محمود احمدینژاد و محسن رضایی و حتی دکتر علیاکبر ولایتی نیز نامزد شدند و اگر این آخری نهایتاً کنار رفت به احترام هاشمیرفسنجانی بود که در بهار 84 اعلام کاندیداتوری کرد و عملاً جناح راست سنتی با ناطق نوری و لاریجانی تنها ماند هرچند تعدد و تنوع نامزدهای آنان اصلاحطلبان را از صرافت ائتلاف انداخت و آنان نیز با چند نامزد وارد صحنه شدند (هاشمیرفسنجانی بهعنوان نامزد اصلاحطلبان تکنوکرات و عملگرا، مهدی کروبی از سوی اصلاحطلبان سنتی، مصطفی معین نامزد اصلاحطلبان صریحتر و مهرعلیزاده هم منفرداً یا مستقلا).
همین تشتت و تفرق در هر دو سو اما سبب شد النهایه محمود احمدینژاد به پیروزی رسد و تازه اینجا بود که هر دو جبهه دریافتند چه خبط و خطایی مرتکب شدهاند و وقتی در سال 88 درصدد جبران برآمدند، احمدینژاد هم بر شدت حملات خود افزود خاصه این که در مناظرۀ مشهور با میرحسین موسوی از ناطقنوری هم نام برد و نحوۀ زیست او و فرزندان وی را زیر سؤال برد. انتظار ناطق طبعاً این بود که دوستان و همفکران واکنش نشان دهند یا از او رسماً دلجویی یا احمدینژاد توبیخ و وادار به پوزش شود اما وقتی این اتفاقات نیفتاد بیش از پیش رنجید و از صحنۀ علنی کنار کشید.
هرچند حسب ظاهر همچنان با دو عنوان در ساختار رسمی حضور داشت: یکی عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام و دیگری ریاست دفتر بازرسی نهاد رهبری. سالهای بعد البته در یکی ابقا نشد و از دیگری هم کناره گرفت. خشم و غیظ او از احمدینژاد و تیم او و نارضایتی از عملکرد سعید جلیلی اما چنان بود که در سال 92 به عنوان حامی حسن روحانی شناخته شد؛ هر چند در محافل خصوصی گفته بود برای او مهم این است که سعید جلیلی پیروز نشود و غیر او هر که انتخاب شود به صلاح است هر چند پیدا بود که رأی او به حسن روحانی است. هم ناطق نوری و هم حسن روحانی عضو جامعۀ روحانیت مبارز بودند و هر دو از علاقهمندان و مریدان هاشمیرفسنجانی و از این حیث ناخُرسند از این که تشکل متبوع به سوی احمدینژاد گرویده است.
اتفاق مهم دیگر در زندگی سیاسی او کنارهگیری از ریاست بازرسی دفتر مقام رهبری بود چندان که بعد از 28 سال استعفا کرد؛ کنارهگیرییی که پیشینهای دارد و به آن اشاره خواهد شد. آیتالله خامنهای در همان ماههای نخست رهبری در حالی این جایگاه را به او سپردند که قبلتر نامزد ریاست دفتر ایشان هم بود منتها اشتهار به انتساب به یک جناح سیاسی مانع شد. در متن آن حکم نوشته بودند:
«با توجه به اهمیت رسیدگی و تفحص در امور کارگزاران و مجریان و با عنایت به این که گزارشها به این دفتر به عنوان آخرین مرجع شِکوه و دادخواهی و توصیف امور نامطلوب باید به پاسخ و نتیجهای تعیینکننده نایل گردد و با معرفت به سوابق برجستۀ جنابعالی و مسؤولیتها و تجاربی که در طول مدت ده ساله برعهده داشته و کسب کردهاید، تشکیل و ادارۀ گروه بازرسی این دفتر را به جنابعالی محول میکنم.»
مجادله در سال 95
چنان که اشاره شد با روی کار آمدن حسن روحانی فضا برای ناطق نوری مساعدتر شد و لحن او هم صریحتر تا جایی که در فضای مثبت پسابرجام و در 7 تیر 95 در مراسم شب قدر در آرامگاه رهبر فقید انقلاب نکتهای گفت که تفسیر آن انتقاد صریح از دستگاه قضائیه به ریاست صادق لاریجانی بود. در آن سخنرانی گفت: «روزی یک نفر در دفتر بازرسی نزد من آمد و گفت من هیچ توقعی از شما ندارم و فقط میخواهم از دادگاه بخواهید به پروندۀ من عادلانه رسیدگی شود. چرا باید تن مردم اینگونه بلرزد و مردم به این اجماع برسند که همه اینها خراباند؟ مردم این را میگویند. میگویند اینها اینگونهاند!»
آن روزها مقارن با هفتۀ قوه قضائیه بود و صادق لاریجانی که برخلاف برادر(علی) به حلم و صبر شهره نیست در همایش سالانۀ قوه قضائیه اینگونه واکنش نشان داد: «یک آقای بزرگواری استدلال کرده من در دفتر کارم بودم و یک فرد آمده و گفته من هیچ توقعی ندارم جز اینکه در دادگستری به پرونده من عادلانه رسیدگی شود. این آقا گفته که چرا باید اینگونه باشد که تن مردم بلرزد؛ و من از بابت اینگونه استدالها و ارزیابیها واقعا متأسفم.
پس از گذشت 37 سال کسانی که لسان انتقاد باز کردهاند، خودشان در این کشور مسؤول بودهاند و حالا یک دفعه نقش عوض کردهاند و اپوزیسیون شدهاند، برخی از اینها خودشان اشرافیگری را در کشور راه انداختند؛ اما یادشان رفته است، یک نگاه به خودشان و آقازادهها و اطرافشان بیندازند و به سرمایههای مفسدی که با آنها روابطی دارند نگاه کنند. آن وقت مشخص میشود که مشکل از کجاست».
این لحن برای ناطق نوری ثقیل بود چون هم به لحاظ سنی 15 سالی از صادق لاریجانی بزرگتر است هم اهل یک استان بودند و مهمتر این که سوابق انقلابی ناطق با رئیس وقت قوه قضائیه قابل قیاس نیست. یاد دارم آقاصادق لاریجانی در یک برنامۀ رادیویی در معرض این پرسش قرار گرفت که با توجه به این که در سال 57 در سن جوانی (19 ساله) بوده فعالیت سیاسی و انقلابی او در آن دوران چه بوده است و اینگونه پاسخ داد: «همراه مرحوم ابوی (آیتالله میرزا هاشم آملی) در برخی راهپیماییهای بزرگ شرکت کردم.»
پاسخی که اگر از نویسندۀ این سطور پرسیده شده بود به رغم سن کمتر پاسخ مستوفاتری داشتم؛ از حضور در تظاهرات دانشآموزی تا 13 آبان مقابل دانشگاه و خانۀ مرحوم طالقانی در خیابان تنکابن. با این همه ناطق در صدد پاسخ به صادق لاریجانی برنیامد اگرچه دخترش – سوده – سکوت نکرد و ادبیات و لحن رئیس وقت قوه قضائیه را «غیراخلاقی و غیرمسؤولانه» دانست.
قصه به اینجا ختم نشد و در حالی که تصور میشد طبق معمول جواد لاریجانیها به میدان بیاید که در این گونه موارد سخن میگوید اما او سکوت کرد و حرمت قول و قرار وزارت خارجه در رقابت انتخابات سال 76 را به جای آورد هرچند که یکی از دلایل شکست ناطق نوری همین رفتار و گفتار جواد لاریجانی در دیدار با نیک براون سیاستمدار انگلیسی و مصاحبه با بیبیسی بود. علی لاریجانی که رفیق و همفکر بود. صادق هم که سخن گفته بود. جواد که سابقۀ مشاوره داشت.
پس از جمع اخوان نوبت به فاضل لاریجانی رسید که چندی بعدتر - در آذر 1395 - در نامهای نوشت آماده است اموال او بررسی شود، به شرط آنکه درباره اموال علیاکبر ناطقنوری و محمود احمدینژاد هم تحقیق شود. این که فرصت را برای حمله به احمدینژاد مناسب بداند تعجبآور نبود چون4 سال قبل نام او را در جریان استیضاح عبدالرضا شیخالاسلامی وزیر کار بر زبان آورده بود اما پرداختن به ناطق نوری در دفاع از برادری که خود تریبون داشت و هر هفته دربارۀ همۀ مسائل صحبت میکرد الا موضوعات قضایی و حقوقی عجیب مینمود.
این بار ناطق خود به میدان آمد و در حاشیۀ برگزاری همایش مبارزه با فساد در اتاق بازرگانی تهران دربارۀ نامۀ فاضل به دستگاه قضائی گفت: «به نظر میرسد دو علت موجب بروز چنین واکنشهایی میشود. یکی صراحت لهجۀ بنده در بیان دیدگاهها و نظراتم و دیگری مسؤولیتی است که در دفتر بازرسی رهبری بر عهده دارم. قطعاً بازرسی همیشه به سود افراد نیست و در این بین منافع برخی افراد در پی بررسیهایی که صورت میگیرد به مخاطره میافتد و در نهایت آنان احساس خطر و ابراز گلایه میکنند. البته این ابراز نظرها مهم نیست و کسی که در جایگاه بازرسی حضور دارد نباید از این رفتارها برنجد:
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافری است رنجیدن»
اشارات او به دفتر بازرسی اما سبب شد برخی او را به سوءاستفاده از این موقعیت متهم کنند و اینگونه بود که سال بعد و در پی 28 سال ریاست دفتر بازرسی از آن کناره گرفت و دلیل استعفای خود را در فضای انتخابات جدی و رقابتی آن سال اینگونه توضیح داد: «این یک واقعیت است که تعارض حقیقی بین فعالیت سیاسی افراد در موقعیتهای انتسابی به رهبری و حفظ جایگاه دفتر ایشان وجود دارد که علیالقاعده میبایست از گرایشات متداول سیاسی مبرّا باشد، لذا طبیعی بود که این تصمیم را بگیرم تا هم نسبت به تحولات جامعه بیتفاوت نباشم و با دست بازتر بتوانم حرکت کنم و هم اینطور نباشد که رفتار های سیاسی فردی چون بنده، موجبات القای شبهه جانبداری دفتر از گروهی خاص را در اذهان فراهم کند.»
در پی آن روابط ناطق با برادران لاریجانی طبعاً منهای علی تیره شد و حتی ترجیح داد به مجمعی نرود که ریاست آن به صادق لاریجانی سپرده شده بود و از این حیث میان او و احمدینژاد اشتراک افتاده بود! با این تفاوت که در دورۀ بعد احمدینژاد ابقا شد و ناطقنوری نه و به جای او حجتالاسلام محسن اراکی به عنوان عضو حقیقی نشست.
رقیب دیروز، رفیق امروز
خشم رادیکالها از ناطق اما تنها به خاطر احمدینژاد و حمایت از حسن روحانی و نقد سعید جلیلی نیست. از این که نامزد آنان در سال 76 این روزها رفیق شفیق سیدمحمد خاتمی شده هم شاکیاند. این در حالی است که هنگام رقابت هم رفاقت داشتند ولو نه با این غلظت کما این که در خاطرات خود که در سال 84 منتشر شده آورده است: «همان روز اول – فردای دوم خرداد 76- به آقای خاتمی تبریک گفتم و تا حدودی ناراحتی دوستان را التیام دادم. چند روز بعد هم اعلام کردم تحلیل درباره دلایل شکست در انتخابات ممنوع. حتی وقتی رهبری پرسیدند: چرا؟ گفتم دوستان عصبانیاند و شکست را گردن هم میاندازند و به از هم پاشیدن نیروها میانجامد.»
توضیح دربارۀ استیضاح عبدالله نوری
یکی از انتقادات اصلاحطلبان به ناطق نوری این بود که صحنهگردان استیضاح و برکناری عبدالله نوری از وزارت کشور خاتمی بوده است. او که دوست نداشت این قضاوت غالب شود در این باره هم نوشته است: «وقتی صحبت ایشان تمام شد مرا نگاه کرد و گفت: حالا امروز باید بنشینم یا بروم؟ چون در جریان پاسخ به سؤالات نمایندگان بعد از پاسخ نمینشست ومیرفت و به نمایندهها برخورده بود و من گفتم: نه، اتفاقاً امروز، روز رفتن است.به این معنی که موقع رأیگیری نباید وزیر در جلسه باشد ولی روزنامهها تحلیل کردند ناطق از اول میدانسته او وزیر نمیماند و سناریو را او رهبری کرده و شعارهایی هم علیه من در برخی تجمعات سر داده شد.»
اشتباهات دیگران و نظرات خود
در همان خاطرات دو اظهارنظر یا خاطره هم بحثانگیز بوده که با شخصیت امروزین ناطق نوری شاید سازگار نباشد اگرچه راز تعلق قبلی اصولگرایان به او را نشان میدهد اما ترجیح داده به آنها نپردازد یا در این موارد مورد سؤال قرار نگرفته است. ازجمله این که بعد از وقایع 18 تیر 1378 در حضور رهبری گفته: «آقا، بنده اعتقاد دارم نهضت آزادی پشت پردۀ این جریان است و اگر بخواهیم آشوب و شورش را بخوابانیم باید سران اینها را دستگیر و محاکمه کنیم و با کسانی که محارب هستند و قصد براندازی دارند برخورد کنیم.»
یا واکنش تند به استعفای دکتر مصطفی معین وزیر وقت علوم و آموزش عالی: «معتقد بودم حتی با وزیر آموزش عالی نیز بایست برخورد جدی شود. معنی ندارد وزیر جمهوری اسلامی در آن ماجرا تصمیم عجولانه بگیرد و با استعفا عواطف دانشجویان را تحریک کند.»
با این همه روحیات کنونی او با این گفتارها ولو بر زبان خود او نشسته باشد سازگار نیست چندان که در ابتدای جمهوری اسلامی که مسؤولیت دادگاه گروه فرقان را به او و عبدالمجید معادیخواه سپردند هر دو زود دریافتند برای این کار ساخته نشدهاند. پس ناطق به دنبال سیاست رفت و معادیخواه هم پیگیر تاریخ و فرهنگ شد اگرچه حضور آنان سبب شد به جز فرقانیهایی که دست به خون آلوده بودند بقیه با مجازات اعدام روبهرو نشوند و حتی برخی به جبهه رفتند و در آنجا به شهادت هم رسیدند.
دربارۀ تغییر یا تعدیل رفتار علیاکبر ناطق نوری میتوان چند احتمال را طرح کرد:
اول این که او در انقلاب 57 ریشه دارد و نورسیده نیست. تا جایی که به اتفاق مهدی کروبی یکی از صحنهگردانان مراسم ترحیم دکتر شریعتی در سال 56 در مسجد ارک بوده یا در 12 بهمن 1357در کنار امام خمینی در بهشت زهرا بوده و رانندۀ خودرویی که رهبر فقید انقلاب را از بیمارستان هزار تختخوابی به خانۀ یکی از بستگان برد. با این نگاه دل در گرو آرمانهایی دارد که نسبتی میان بسیاری از آنان با رخدادهای بعد از 88 نمیبیند.
دوم این که به لحاظ فکری و سیاسی به هاشمیرفسنجانی متمایل است و فاش شده به رغم رأی حواریون هاشمی به خاتمی رأی خود هاشمی در دوم خرداد 76 به ناطق نوری بوده ولو شاید به این نیت که مدل بعدی پوتین- مدودف را به اجرا گذارد.
سوم این که وارد دهۀ نهم عمر شده و شاید دوست دارد خاطرات از او در این دهه با خاطرۀ خوش همراه باشد چندان که با هاشمی شد نه آن که کیسهای دوخته باشد.
چهارم که شاید مهمتر باشد این است که اکبر ناطق به ورزشهای پهلوانی علاقهمند است و آن قدر که دوست دارد در آینده از او با صفات فتوت وجوانمردی یاد شود به عنوان مذهبی «آیتالله» علاقه و اصرار ندارد در حالی که دهههاست سیمای او آیتاللهی شده و در لواسان حوزۀ علمیه هم دارد که البته شباهتی به حوزۀ علمیۀ شیخ گریان- کاظم صدیقی – ندارد.
به یاد آوریم بعد از ترور سعید حجاریان در 22 اسفند 1378 و در میان چهرههای مشهور جناح راست احساسیترین نطق را او از تریبون مجلس پنجم ایراد کرد در حالی که سه هفته قبل در انتخاباتی با محوریت همان سعید حجاریان ناطق نوری و همفکران شکست تلخی را تجربه کرده بودند. سالها بعد وقتی در دوران احمدینژاد اعضای جوان جبهۀ مشارکت به دیدار او رفتند و این خاطره را بازگفتند لبخندی بر سیمای شیخ نشست که نشان میداد دوست دارد بعدتر از او با عنوان «پهلوان اکبر» یاد شود و پهلوانی در سیاست البته اقتضائاتی دارد و همین گفتارها و رفتارها سبب شده برخی کدورتهای گذشته رخت بربندد و ناطق نوری با فراغت بال آنچه را درست میداند بر زبان آورد و از طعن و لعن نهراسد.
البته انکار نمیتوان کرد همانگونه که بعد از پایان دوران احمدینژاد و با روی کار آمدن حسن روحانی و برجام نفسی تازه کرد این بار هم با پایان دوران خالصسازی و تغییر فضای سیاسی رودربایستیهای گذشته را کنار نهاده است و حتی ابایی ندارد در کنار اصلاحطلبان یا دستکم اعتدالگرایان تعریف شود و حالا در سپهر سیاسی ایران مربعی از ناطق و لاریجانی و باهنر و روحانی شکل گرفته است اگرچه از این چهار نفر تنها یکی سمت رسمی دارد؛ هرچند هنوز انتظارات اولیه را برآورده نساخته و پارادایمها را تغییر نداده است.
بازار ![]()