سرمقاله آرمان ملی/ اهمیت چهار محور توسعه
سیاسی
بزرگنمايي:
پیام سپاهان - آرمان ملی / «اهمیت چهار محور توسعه» عنوان یادداشت روز در روزنامه آرمان ملی به قلم یاسر هاشمی است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
وقتی یک صبح معمولی در ایران آغاز میشود؛ مردم با نگرانی قیمت دلار را دنبال میکنند تا ببینند دیشب که در خواب بودند، چقدر فقیرتر شدند و پول ملی باز هم چقدر بیارزشتر شده است! طبق گزارشهای رسمی، ریال ایران در سال 1404 شمسی به پایینترین ارزش تاریخی خود سقوط کرده است (حدود 800 هزار ریال در برابر یک دلار) که نسبت به دو دهه پیش هشت هزار درصد ضعیفتر و کمارزشترشده است.
مردم اثرات این سقوط آزاد را در سفرههای خویش میبینند؛ چراکه افزایش سرسامآور قیمت مواد غذایی، سفره خانوادهها را کوچک و کوچکتر میکند. فضای عمومی جامعه سرشار از حس ناامیدی و بیاعتمادی است. مردم میبینند پس از 20 سال مذاکره هستهای، هنوز گرهای باز نشده و تحریمها ادامه دارد. در روزگار دولت مهرورزی، کشور فصل هفتم منشور سازمان ملل را درک کرد و توافق موقت 2015 (برجام) کورسوی امیدی بود که با خروج آمریکا در 2018 به یأس تبدیل شد. دولت ابراهیم رئیسی طی سه سال چندین دور مذاکرات انجام داد؛ اما نهتنها برجام احیا نشد، بلکه همه گفتوگوها در بنبست توافقات به پایان رسید. اتحاد جماهیر شوروی در دهه 1980 میلادی مجموعهای از مشکلات حلنشده را بر دوش میکشید که رکود اقتصادی مهمترین آنها بود؛ اقتصاد متمرکز و دستوری شوروی، ناکارآمد شده بود و عرضه کالاها از تقاضا عقب میماند. مردم شوروی عموماً فقیر نبودند، اما برای تأمین کالاهای اساسی در صفهای طولانی میایستادند و اغلب کالاها کمیاب بود. در عین حال دولت شوروی هزینههای کمرشکنی را متحمل میشد؛ از مسابقه تسلیحاتی و برنامه فضایی پرهزینه گرفته تا جنگ فرسایشی در افغانستان. اتکا به صادرات نفت و گاز برای تأمین این مخارج نیز با سقوط قیمت نفت در اوایل دهه 1980 به بحران انجامید و ضربه سختی به اقتصاد بیمار شوروی وارد کرد. در اواسط دهه 80 میلادی، میخائیل گورباچف که به وخامت اوضاع واقف شده بود، دست به اصلاحاتی موسوم به «پرسترویکا» (بازسازی اقتصادی) و «گلاسنوست» (فضای باز سیاسی) زد. برای نخستین بار آزادی بیان نسبی و مشارکت عمومی تشویق شد و اندیشه اقتصاد آزاد در سیستم کمونیستی تزریق گشت؛ اما این اصلاحات دیرهنگام بود و اتحاد شوروی که زمانی ابرقدرتی باثبات مینمود، ظرف چند سال فروپاشید و در دسامبر 1991 رسماً از نقشه جهان محو شد. هدف از یادآوری این تاریخ، القای این نکته به مسئولان ایران است که هیچ نظام سیاسی در برابر تجمیع بحرانهای فزاینده، مصونیت ندارد. نگاهی به کارنامه رشد اقتصادی ایران در دو دهه گذشته، تصویر روشنی از سکون و عقبگرد به دست میدهد. بر اساس آمارهای رسمی و بینالمللی، تا پایان دهه 80 خورشیدی رشد نسبتاً خوب اقتصادی با متوسط رشد تولید ناخالص داخلی ایران حدود پنج درصد در سال برآورد شده است. درآمدهای سرشار نفتی، ثبات نسبی سالهای سازندگی و اصلاحات و سرمایهگذاریهای عمرانی به اقتصاد کشور امکان داد تا مسیر توسعه را پیوسته طی کند. هرچند همان زمان هم مشکلات ساختاری وجود داشت، اما حجم اقتصاد ایران افزایش محسوسی یافت. در نقطه مقابل، دهه 1390 دهه سقوط آزاد اقتصاد ایران بوده است. متوسط رشد اقتصادی سالهای 1390 تا 1400 تقریباً صفر درصد بوده است؛ یعنی اقتصاد ایران در پایان سال 1400 تقریباً همحجم سال 1390 بوده و پیشرفتی نکرده است. به بیان دیگر، طی این بیست سال رشد خالص اقتصاد کشور حوالی صفر درجا زده است. این آمار بهقدری تکاندهنده است که برخی کارشناسان از اصطلاح «دو دهه از دست رفته» برای اقتصاد ایران استفاده میکنند. دو دهه تلاش و هزینه، عملاً هیچ نتیجه ملموسی برای بهبود رفاه مردم و قدرت اقتصادی کشور نداشته است. یکی از عوامل کلیدی افت رشد و بیثباتی اقتصاد ایران، ناترازیهای شدیدی است که در ساختارهای مالی و اجرایی کشور ریشه کردهاند. چهار ناترازی مهم در سالهای اخیر آشکارتر شده است: کسری بودجه دولت، بحران نظام بانکی، ناترازی انرژی و فروپاشی سرمایه اجتماعی. هر یک از این موارد بهتنهایی تهدیدی جدی برای آینده کشور است و در ترکیب با یکدیگر، موتور تولید بحرانهای فزاینده را تشکیل میدهند. یکی از عوامل مهمی که به تشدید مشکلات اقتصادی و نااطمینانی در کشور انجامیده، وضعیت بلاتکلیف مذاکرات هستهای است. بیش از یک نسل است که پرونده هستهای همچون ابری بر آسمان اقتصاد ایران سایه افکنده؛ هر تحول مثبت یا منفی در این پرونده، مستقیماً انتظارات و تصمیمات اقتصادی را تحت تاثیر قرار میدهد. بنبست کنونی مذاکرات فضایی آکنده از ابهام و انتظار ایجاد کرده که عواقب آن به صورت روزمره در بازار و روان مردم مشاهده میشود. از منظر روانی نیز جامعه خسته شده است. مردمی که 20 سال امید بستهاند شاید توافقی حاصل شود و اوضاع بهتر گردد، اکنون بیشتر دچار سرخوردگی و ناامیدیاند. وعدههای مکرر مسئولان در دورههای مختلف که محقق نشد، اعتماد عمومی را فرسوده و صبر مردم را لبریز کرده است. کسبوکارها نیز یاد گرفتهاند همواره یک سناریوی بدبینانه (ادامه وضعیت موجود) را مدنظر داشته باشند. این ذهنیت که «قرار نیست اتفاق مثبتی بیفتد» خود میتواند به نگاه منفی بینجامد و سرمایهها را بیشتر از کشور فراری دهد. ایران امروز هنوز به آن نقطه بازگشتناپذیر نرسیده است، اما نشانههای خطر را نمیتوان نادیده گرفت. ترکیب بحرانهای اقتصادی، بحرانهای اجتماعی، بحرانهای زیستمحیطی و انزوای خارجی، کشور ما را وارد منطقه قرمز خطر کرده است. این بحرانها در حال تشدید هستند؛ هر روز که میگذرد حل آنها دشوارتر و هزینهبرتر میشود. در چنین شرایطی، حاکمیت ایران باید شجاعت تصمیمهای بزرگ را داشته باشد. وقت آن رسیده که اقدامات عملی و ملموس در چهار حوزه کلیدی آغاز شود: اصلاح سیاست خارجی (تنشزدایی و تعامل برای رفع تحریمها)، اصلاحات اقتصادی ساختاری (انضباط مالی، مبارزه با فساد، خصوصیسازی واقعی، بهبود فضای کسبوکار)، اصلاحات سیاسی- اجتماعی (افزایش مشارکت مردم در حاکمیت، احترام به حقوق و آزادیهای شهروندی، آشتی با نسل جوان) و توجه به محیطزیست و توسعه پایدار. این چهار محور همچون چهار پایه یک میز هستند و کشور زمانی بر این میز میایستد و به آینده روشن میاندیشد و در مسیر آن گام بر میدارد که هر چهار پایه محکم و مستحکم باشند و هرگونه بیتوجهی به یکی از این ابعاد، کل طرح اصلاحات را متزلزل خواهد کرد. مشکلات اقتصادی و اجتماعی، وابسته به ایدئولوژی نیست و در منابع دینی آمده که اگر فقر از دری وارد خانهای شود، ایمان از دری دیگر میرود. با این حساب؛ اگر حکمرانی ناکارآمد باشد، خروجی مشابهی خواهد داشت. البته مسئولان عالیرتبه بارها به خطرات اوضاع اقتصادی اشاره کردهاند. برای نمونه، مقام معظم رهبری سالها پیش به «جنگ اقتصادی دشمن» اشاره کردند و سیاستهای اقتصاد مقاومتی را علاج دانستند؛ اما در عمل آن سیاستها یا اجرا نشد یا موفق نبود، چون بدون رفع تنش خارجی و اصلاح داخل، مقاومت اقتصادی موثر نیست. امروز حتی مقامات امنیتی نیز هشدار میدهند که نارضایتی عمومی و شکاف اجتماعی میتواند به ناامنی فراگیر بدل شود. این سخنان را باید جدی گرفت و به جای انکار یا توجیه، چارهاندیشی کرد. مجموع مطالب این مقال یک پیام واحد دارد: ایران در مسیری حرکت میکند که انتهای آن یاس و ناامیدی و تاریکی است، مگر آنکه چاره اندیشی و مسیرش اصلاح شود. بحرانهای متعدد کشور در حال شتاب هستند و یکدیگر را تقویت میکنند. اگر این چرخه معیوب شکسته نشود، ممکن است در زمانی نهچندان دور با وضعیتی مواجه شویم که کنترل از دست همه خارج شود و به قول آیتا... هاشمی رفسنجانی: سر چشمه شاید گرفتن به بیل/ چو پر شد نشاید گذشتن به پیل. هنوز روزنه امید باقی است. ایران منابع مادی و معنوی کمی ندارد. نیروی انسانی جوان و بااستعداد، ذخایر غنی طبیعی، موقعیت جغرافیایی ممتاز و هویتی تاریخی کهن میتوانند جلوی بحران را بگیرند، به شرط آنکه تصمیمات حاکمیتی عاقلانه و مردمی جایگزین رویههای کنونی شوند. اصلاحاتی که سالها پیش با هزینه بهمراتب کمتر قابل انجام بود، امروز باید با هزینه بیشتر و دردناکتر صورت گیرد. البته هرچه حل بحرانها عقب بیفتند، شدت تصاعدی آنها بیشتر میشود و تبعاتشان مهارنشدنیتر. امروز فرصت اصلاحات ساختاری شاید آخرین فرصتها باشد. باید چرخه بحرانها؛ یعنی زنجیره کسری بودجه، تورم و رکود را با انضباط مالی و رونق تولید شکست. باید حلقه تحریم، فقر و ناامنی را با تعامل سازنده و توسعه اقتصادی گسست و دور باطل فساد، بیاعتمادی و مشارکتگریزی را با شفافیت و آشتی ملی از هم گسیخت. انجام این ماموریت دشوار است؛ اما نشدنی نیست. لازمه آن اراده سیاسی قوی، اجماع حاکمیتی و جلب مشارکت نخبگان و مردم است. در ادبیات دینی ما آمده که هیچ ملتی تغییر نمیکند مگر آنکه خود را تغییر دهد. تغییر رفتار نظام حکمرانی کلید تغییر سرنوشت ایران است. در پایان تاکید مینمایم که این نوشتار ناقوسی است که به صدا درآمده تا بیدارباشی برای مسئولان باشد. نه اغراق در کار است و نه سیاهنمایی، کیست که در ایران باشد و این موارد را با تمام وجودحس نکرده باشد. انتخاب با تصمیمسازان و تصمیمگیران کشور است، بادا که خردمندی پیشه کنند و ایران عزیز را از فروغلتیدن در گرداب تصاعدی بحرانها نجات دهند؛ انشاءا...
لینک کوتاه:
https://www.payamesepahan.ir/Fa/News/967906/