پیام سپاهان - اعتماد /متن پیش رو در اعتماد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
نگاهی به سبک زندگی دوندههای شهری و آنچه شهر به ارمغان میآورد
بازار ![]()
فاطمه کریمخان| ساعت شش صبح یک روز یکشنبه کاری در تهران اغلب مردمی که در دو طرف مسیر شرق به غرب در صندلی ماشینهایشان فرو رفتهاند، قیافههایی عبوس و گرفته دارند و به خواب ناکافی دیشب و گرفتاریهای غیرقابل حل امروز فکر میکنند. کمرکش اتوبان محل توقف آنها نیست مگر به جبر ترافیک و درختان پارک پردیسان هم حواس آنها را از واقعیت روزی که در پیش دارند، منحرف نمیکنند. در میان آنها البته گروه دیگری هم هستند که همین جا وسط اتوبان به مقصد رسیدهاند. کسانی که خودشان را پیاده و سواره به پارک پردیسان رساندهاند. شش صبح برای پیکنیک اینجا جمع نشدهاند. یک کار بسیار جدیتر در پیش است. سرنشینهای ماشینهایی که در پارکینگ پردیسان توقف میکنند و مردمی که پیاده از پلهای عابر پیاده به اینجا میرسند هم قبل از ورود یک رویه مشترک را دنبال میکنند. عوض کردن کفشها، سبک کردن لباسها و به دست گرفتن بطری آب. بعد از عبور از مانع کوتاه انتهای پارکینگ رد مناسکی که در پیش است قابل رویت میشود.
پارک پردیسان در قلب تهران تنها یکی از میزبانان این مناسک است، پارک جنگلی چیتگر و دریاچه چیتگر در غرب شهر، پارک طالقانی در شرق، پارک ولایت در جنوب و باشگاه انقلاب در شمال اصلیترین محلهای تجمع دوندگان تهران هستند. البته پیستهای دو به این مکانها محدود نیست. برخی پارکها به مرور به این لیست اضافه و از آن کم شدهاند. پارک نهجالبلاغه که قبلا محبوبیتی داشت با بروز چند سرقت خشن محبوبیتش را از دست داد و پارکهای کوچک محلی هنوز برای تمرینهای کسانی که تازه میخواهند توان خودشان را در یک برنامه منظم جدید آزمون کنند، انتخاب خوبی است.
هر چند دوندگانی که در این مسیرهای متنوع تمرین میکنند شبیه هم نیستند، اما به مرور و با همراه شدن با آنها میتوان تصویر کلی از اینکه در این پیستهای آسفالت علامتگذاری شده با رنگهای رو به محو شدن دقیقا چه خبر است، به دست آورد. برخی دوندگان صبح خیلی زود به پارکها میآیند و کسانی هستند که دیرتر میرسند، برخی تک نفری تمرین میکنند و کسانی هستند که دو نفره و برخی گروهی و با مربی تمرین و برخی بدون حضور یک نظمدهنده مشخص از این دسته به آن دسته حرکت میکنند. آنها که به صورت ثابت در پارکهای خودشان تمرین میکنند و آنها که گذری هستند با هم متفاوتند، آنها که تازهوارد هستند با کهنهکاران فرق دارند، آنها که دویدن تنها تمرینشان است و آنها که بعدا از دویدن سراغ تمرین دیگری میروند گروههای متفاوتی هستند. این تقسیمبندیها را میتوان حالا حالاها ادامه داد. جمعیت دوندگان البته تنها به گروههایی که صبح یا شب در این مکانهای شناخته شده تمرین میکنند، محدود نیست. در واقع بسیاری از دوندگان اصلا خودشان را به این یا آن محل خاص محدود نمیکنند. گروهی از دوندگان بهرغم تغییر شیب مسیرها در یک شهر کوهپایهای مانند تهران همچنان ترجیح میدهند به جای پارک و پیست در خیابان بدوند و بین خانه و محل کار، بین محل کار و باشگاه یا پاتوقهای دیگر روی دو پا و در حال جست و خیز جابهجا شوند. آنها را هم باید به فهرست طولانی گروههای دونده در تهران اضافه کرد. دلایل دویدن این گروههای مختلف هم با هم متفاوت است. صبح یکشنبه در پردیسان محل مشاهده برخی از این دلایل متعدد است. جمعیتی به اندازه یک راهپیمایی کوچک که برخی یکدیگر را میشناسند و برخی غریبه هستند با کشیدن پاها وارد مسیر آسفالت علامتگذاری شدهای میشوند که قرار است تا آنجا که میتوانند و با هر شدتی در آن بدوند.
«رضا» یکی از دوندگانی است که مرتب در مسیر پردیسان تمرین میکند. او حالا بعد از بیش از بیست سال دویدن آنقدر سرشناس شده است که برخی از کسانی که در زمین پردیسان تازهوارد هستند را تمرین میدهد. خودش در مورد دویدن میگوید: «آدمها دلایل متعددی برای دویدن دارند. خیلیها نگران سلامتیشان هستند، خیلیها فقط میخواهند ورزش یا وزن کم کنند یا خودشان را به چالش بکشند. من هم وقتی شروع کردم دلایل خودم را داشتم و بعدا که در دویدن بهتر شدم به نوعی معتاد آن شدم. کمکم که مردم هم از دویدن بیشتر استقبال کردند تقاضا برای اینکه کسی آنها را راهنمایی کند که چطور دویدن را شروع کنند چه کارهایی قبل و بعد از تمرین انجام بدهند هم بیشتر شد و بعضی از کسانی که میخواستند بدوند دنبال مربی گشتند. من هم اینطوری مربیگری را شروع کردم. البته من تخصص تربیت بدنی ندارم، اما همان چیزهایی که خودم یاد گرفته بودم را به دیگران هم یاد میدهم. هم به آنها و هم به خودم کمک میکند.» «عادل»، یک مربی دیگر که تیمی از دوندگان را در پارک پردیسان هدایت میکند، میگوید: «باشگاه رفتن برای خیلی از مردم خستهکننده و گران است. محیط بسته آن هم خیلیها را اذیت میکند. به خصوص وقتهایی که پیک بیماری است یا در دوران کرونا فشار اینکه مردم بیرون از فضاهای بسته تمرین کنند، بیشتر بود. از طرفی بعضی از آدمها در مقطعی از زندگیشان به این درک میرسند که باید از سلامتی خود مراقبت کنند، باید تلاش کنند قدرت بدنی خودشان را حفظ کنند، وزن کم کنند یا با بیماریهای مزمنی مثل دیابت یا مشکلات سلامتی دیگر سر و کله بزنند. برای آنها دویدن به عنوان یک گزینه مطرح میشود. خیلیها واقعا هیچ انگیزهای غیر از سلامتی و تناسب اندام ندارند و دویدن جدا در این موضوعات به مردم کمک میکند. علاوه بر این واقعیت اینکه زمین خدا پهن و پای آدم در اختیار خودش است. در حالی که بسیاری از ورزشها به هزینه و تجهیزات و این چیزها نیاز دارد. برای دویدن همین که پا داشته باشید، کافی است و همین موضوع باعث میشود خیلیها ترغیب شوند دویدن را وارد برنامه روزانه یا هفتگی زندگیشان کنند.»
در دسترس بودن دویدن باعث میشود آدمهایی از طبقات اقتصادی متفاوت در مقاطع مختلفی از زندگی آن را امتحان کنند. «بنیامین» که قبلا در پارک ولایت تمرین میکرده و حالا صبحهای هفته در پردیسان و آخر هفتهها در بوستان ولایت میدود، میگوید: «مدتی در نوجوانی درگیر مصرف بودم، وقتی توانستم کنار بگذارم، تصمیم گرفتم زندگی سالمی داشته باشم. از اینکه در باشگاه لای آدمهای باشگاه باشم خوشم نمیآمد برای همین شروع کردم به دویدن و حالا دیگر برای خودم دوندهای به حساب میآیم. برای من این خوبی را داشت که ارزان است و همیشه و همه جا میشود دوید. همین باعث شد که هیچ وقت دویدن را رها نکنم. حالا هم شکر خدا برای خودم تیم دارم و یکسری آدم دیگر را تمرین میدهم.»
غیر از ارزان بودن دویدن، اقلا در شروع تمرینها، دویدن برنامهای است که کسانی که از باشگاه ناامید شدهاند را هم به خودش جلب میکند. «غنچه» نمونهای از این گروه افراد است. دختر جوانی با اضافه وزن مشخص که میگوید در ده ماه در باشگاه تنها دو کیلو وزن کم کرده و بعد تصمیم گرفته است دویدن را امتحان کند: «من هجده کیلو اضافه وزن دارم. باشگاه و رژیم و خیلی چیزهای دیگر را امتحان کردم و نتیجه نگرفتم. بعد تصمیم گرفتم دویدن را امتحان کنم. قسمت سختش این است که بسیاری از کسانی که میدوند اندام متناسبی دارند و کسانی که اندام خوبی ندارند فقط راه میروند. بنابراین تعداد کسانی که با اضافه وزن میدوند، کم است و خیلی جلب توجه میکند، اما قسمت خوبش این است که دوندهها، ورزشکاران و دیگران خیلی به همدیگر و به من انرژی مثبتی میدهند. فرق بین دویدن و باشگاه رفتن این است که در باشگاه آدمها زیادی آشنا و زیادی درگیر همدیگر هستند، اما وقتی میدوید نهایتا از کنار هر کسی برای چند ثانیه عبور میکنید و در حالی که فکر میکنید همدیگر را میشناسید در واقع فرصتی برای اینکه بخواهید حرف بزنید و سر از کار همدیگر در بیاورید، وجود ندارد که این باعث میشود آدمی مثل من در تجربه دویدن احساس امنیت بیشتری داشته باشد.»
معلوم است که دغدغههای سلامتی دوندهها تنها محدود به تلاش برای کاهش وزن نیست. «محدثه» زنی در آستانه پنجاه سالگی که ده سال پیش با سرطان سینه درگیر بوده است و از آن زمان پنج شب در هفته در پردیسان میدود، میگوید: «ممکن است کلیشهای به نظر برسد، اما من واقعا بعد از سرطان زندگی دوباره را با دویدن پیدا کردم. بعد از اینکه از بستر بیماری بلند شدم با خودم عهد کردم که از تمام لحظههای باقیماندهام استفاده کنم و یکی از اولین کارهایم این بود که شروع به کوهنوردی کردم ولی هوا در کوهپایهها به قدری آلوده است که خیلی وقتها رفتن به کوه بیشتر از اینکه برای آدم مفید باشد، میتواند مضر باشد به همین دلیل تصمیم گرفتم یک فعالیت نزدیکتر به خودم انتخاب کنم. اول با پیادهروی شروع کردم و بعد کمکم سرعتم را بیشتر کردم و دیدم که واقعا به یک دونده تبدیل شدهام. دویدن واقعا زندگی من را نجات داده است. در دویدن نه تنها هدفهای تازه، بلکه دوستان تازه هم پیدا کردهام.»
طبیعتا دویدن هم مانند هر فعالیت دیگری در زندگی مدرن جلوهای از رقابت و فرصتی برای مصرف عرضه میکند که باعث میشود گفتوگوها در مورد آن بیپایان و جذابیتش در یک موج قابل پیشبینی همیشگی باشد. بخشی از تمرینهای دویدن البته رقابت و مسابقهای بیپایان با خود است، تلاش برای بهبود رکوردها و هر روز بیشتر از روز قبل ادامه دادن، تحمل کردن درد ناشی از کوفتگی و گرفتگی عضلات یا نفس تنگیها و کاهش توان بدنی که بعد از تمرینهای سنگین معمول است، بخشی از این رقابت با خود و بخش دیگری از آن قرار گرفتن در یک جمع و رقابت با آن جمع است. غیر از حاشیههای اطراف خرید کفش و لباس و شرکت در ماراتنهای داخلی و خارجی، دویدن فرصتی برای هویتیابی از طریق استمرار در تمرین و شکستن رکوردها و قرار گرفتن در رقابتهای گروهی است. علاوه بر همه اینها آنطور که نغمه میگوید: دویدن فرصتی برای معاشرت و دوستیابی هم هست. برنامههای دویدن چه در صبح چه در غروب برای گروه بزرگی از دوندگان و حاضران در تمرین به «کافهنشینی» ختم میشود. در مجتمعهایی مثل باشگاه انقلاب به همان کافههای مجتمع و در جاهای دیگر مثل دریاچه چیتگر یا پردیسان به نشستن در کنار کافههای سیار یا کافهنشینی در کافههای پاتوق ورزشکاران. جاهایی که نوشیدنیهای پروتئین و وعدههای غذایی رژیمی بیشتر از بستنی و شکلات خواهان دارد.
یکی از جاهایی که ورزشکاران پارک پردیسان معمولا تمرین خود را آنجا تمام میکنند، کافه... است. در یک صبح معمولی فضای داخلی و خارجی کافه از هفت صبح تا حوالی ظهر و از غروب تا ساعتهای آخر شب در اختیار ورزشکارانی است که دور میزهای اشتراکی مینشینند و اهداف تمرین، رکوردها، خریدهای جدید، برنامههای مسابقههای آتی و غیبتهای معمول گروههای بزرگ را با هم رد و بدل میکنند. این فضاها همچنین جایی برای معاشرت و دوستیابی هستند. «محمدرضا» دونده جوانی که بهرغم سرمای هوا با شلوارک ورزشی و پیرهن رکابی تمرین کرده و بعد از آن به کافه... آمده است، میگوید: «برای من خود تمرین و کافهنشینی بعد از آن فرصتی برای پیدا کردن آدمهای هم دغدغه است. کسانی که بتوانم با آنها حرفی برای گفتن داشته باشم و شاید در ادامه بتوانم از میان آنها دوستانی هم برای خودم پیدا کنم. من خیلیها را میشناسم که در همین تمرینهای فضای باز اتفاقی به هم برخورد کردهاند یک مدتی با همدیگر تمرین و معاشرت کردهاند بعد از مدتی با هم دوست شدهاند، با هم به سفر و ماراتن رفتهاند و آخرش هم رابطه مستحکمی را شکل دادهاند. واقعیت این است که در این روزها پیدا کردن کسانی که شبیه شما باشند و اهداف مشترکی با شما داشته باشند، کار بسیار سختی است. به خصوص که اپلیکیشنهای دوستیابی و محیطهایی که میشود در آنها آدمهای جدید پیدا کرد در ایران بسیار محدود است یا اصلا وجود ندارد. برای همین است که من از تمرینهای گروهی و همینطور این کافهنشینیهای بعد از تمرین لذت میبرم. اینجا با کسانی آشنا میشوم که حداقل در یکی، دو هدف زندگیشان با من مشترک هستند و میتوانیم از این پایه مشترک برای شکل دادن یک دوستی قابل احترام استفاده کنیم.»
شاید شبکههای اجتماعی برای دوستیابی در ایران فعال نباشد، اما برنامههای شبکهای متعددی هم وجود دارد که دوندگان را نه تنها در رقابت با هم، بلکه در تماس با یکدیگر قرار میدهند. برنامههای سلامتی گوشیهای تلفن همراه معمولا به شما میگویند که از میان افرادی که در لیست تلفنتان دارید هر کدامشان در روز و ماه و سال چند قدم راه رفتهاند و شما در رقابت با آنها در چه جایگاهی قرار دارید. برنامههای محبوب دیگری مانند استراوا هم هستند که نه تنها ورزشکارانی که مسیر تمرین آنها به جیپیاس نیاز دارد را همراهی میکنند، بلکه به آنها اجازه میدهند پستهای شبکههای اجتماعی آماده کنند و آن را با دوستانشان به اشتراک بگذارند و در مورد رکوردهای خودشان صحبت کنند. این فضاهای اشتراکی و همینطور زمینههای متعدد و متنوعی که برای رقابت ایجاد میکنند، از ضبط ریتم و رکورد شخصی گرفته تا مقایسه کاربران با گذشته خودشان و همینطور با کاربران دیگر یک زمینه دایمی برای رقابت با خود و دیگران ارایه میدهد که دویدن را به جای تجربهای نفسگیر به تجربهای لذتبخش تبدیل میکند و همچنین فضایی ایجاد میکند که آدمهای همدغدغه و علاقهمند به ورزشهای مشترک با یکدیگر در تماس قرار بگیرند، برنامه تمرین مشترک بگذارند و با هم وقت بگذرانند.
همه اینها در کنار همدیگر بخشی از یکی از گونههای بسیار متنوع سبک زندگی مدرن هستند که البته نه تازه است و نه محدود به تهران. دویدن چه روی چرخهای خانگی که به چرخ زندان یا تردمیل مشهور است و چه در فضای آزاد شهری و غیرشهری طی دهههای گذشته چنان محبوب شده است که حالا میتوان به سادگی از یک «خرده فرهنگ دویدن» در سراسر جهان حرف زد و با وجود اینکه عدهای به شدت تلاش میکنند اطراف ایران را با هر چیزی که به دستشان میرسد، دیوار بکشند و آن را از باقی دنیا جدا کنند، واقعیت این است که دویدن به عنوان یک خرده فرهنگ سالهاست که جای خودش را در فضاهای شهری ایران هم باز کرده است.
حتی اگر سن خودتان به یادآوری آغاز این فصل در تاریخ اجتماعی ایران قد ندهد، خاطرهنگاریهایی مانند «نهنگ عنبر» وجود دارند که اواخر دهه هفتاد را به عنوان طلوع یک سبک زندگی جدید و مرتبط با ورزش در مکانهای عمومی و دغدغههای سلامتی علامتگذاری میکنند.
از زمانی که مردم با مانتوهای اپلدار تا روی قوزک پا و گرمکن و شلوارهای ورزشی یک رنگ با آرم تیمهای ملی در پارکها میدویدند حالا بیش از دو دهه گذشته است، اما تغییرات تازه حالا وقتی که نیمه ماراتنهایی مانند ماراتن کیش به ابزاری برای کینهتوزی سیاسی تبدیل میشوند کمکم به چشم میآیند. دیگر خبری از آن لباسهای رودربایستیدار و اصرار بر تمرین گروهی برای جا انداختن نیاز به حضور در بیرون از خانه نیست. حتی فدراسیونهایی مانند فدراسیون ورزش همگانی یا سازمانهای فرهنگی و هنری نهادهای رسمی مانند شهرداریها هم دیگر دخیل نیستند. ایده دویدن جای خودش را در بین اقلا بخشی از مردم باز کرده و خودش را به نظم جدید زندگی ما تحمیل میکند.
هنوز هم عده زیادی از مردم وجود دارند که دویدن را کاری بیهوده تلقی میکنند. متخصصان طب فیزیکی گاهی علیه این نوع فعالیت نفرتپراکنی و آن را عامل آسیب به زانوها معرفی میکنند. متخصصان ریه و کسانی که دغدغه بهداشت عمومی دارند از خطر انجام فعالیتهای سنگین ورزشی در هوای آلوده تهران صحبت میکنند و کسانی هم هستند که نگران هستند دویدن منجر به از دست رفتن حیا و عفت در شهر الگوی جهان اسلام بشود.
همانطور که تردمیل در ابتدا به عنوان یک ابزار تنبیه و شکنجه رونمایی شد، دویدن بدون مقصد هم میتواند صرفا شکلی از عذاب سیزیف باشد. دوندههایی هستند که از دویدن به عنوان اعتیاد یاد میکنند اشارهای طعنهآمیز به اینکه از پیش روشن است که دویدن هم مثل بسیاری از ورزشهای مدرن دیگر صرفا یک چالش شخصی است که انتهای مشخصی برای آن دیده نمیشود. شاید یکی از دلایل ضمنی وجود ماراتنها هم همین باشد. دویدن کاری خستهکننده و ملالآور است که بدون وجود هدفگذاریهایی مثل شرکت در ماراتنها یا رکورد زدن و دوباره رکورد زدن و دوباره رکورد زدن حتی کسلکنندهتر هم به نظر میآید و با این وجود همچنان عدهای حتی بدون توجیههای معمول در مورد سلامتی نه تنها دویدن را به بخشی از برنامه زندگی خود تبدیل کردهاند، بلکه حتی جلوتر رفتهاند و دویدن را به سبک زندگی یا حتی فلسفه زندگیشان تبدیل کردهاند. حتی این موضوع همچنان غریب یا مختص به ایران نیست. قلمفرساییهایی مانند «از دو که حرف میزنیم از چه حرف میزنیم؟» کتاب محبوب بسیاری از دوندگانی که موراکامی را میشناسند، مقالههای متعدد در مورد اینکه فیلسوفان نخستین چطور در این فعالیت بدنی «راه رفتن» معانی ویژهای کشف کردهاند و محصولات فرهنگی متعدد دیگری از فارست گامپ گرفته تا لیست بلندبالایی از مستندها در مورد دویدن در فضاهای شهری این باورها را حمایت و تقویت میکند.
صحبت از خرده فرهنگ دویدن چندان دور از نظر نیست. دویدن زبان خاص خود، ابزارها و برنامههای خاص خود، نظم خاص خود و همینطور یک دستگاه باور شخصی را در میان کسانی که به آن آلوده شدهاند، پرورش میدهد که در آن تحمل درد ناشی از تمرینهای مکرر یک رنج خودخواسته و مسیری برای روبهرو شدن با ملال زندگی است. احترام به برنامه تمرین و تلاش برای حفظ نظم آن در هر شرایطی خود به خود بعد از مدتی به یک آیین شخصی تبدیل میشود که تعهد آدمها را آزمون میکند و به متعهد ماندن آنها با خلق باوری تازه در مورد خود و همچنین با پستهای شبکههای اجتماعی و دریافت تایید از گروههای همپالکی جایزه میدهد.
احتمالا بشر از وقتی روی دو پا ایستاده و با نیاز و الزام به دویدن هم روبهرو بوده است، نیاز برای فرار از دست شکارچیان و دویدن به دنبال غذا، راه رفتن برای رسیدن از جای نا امن به جای امن و مانند آن بخشی از الزاماتی بوده که دویدن را اجبار کرده است. چگونه دویدن از الزامی زیستی برای حفظ حیات و تهیه غذا به دغدغهای برای پر کردن اوغات فراغت و حتی یک دین شخصی تبدیل شده است؟ جواب آن شاید در ایده زیگموند باومن در مورد مدرنیته نهفته باشد. باومن توصیف دنیای مدرن سیال خود را با ارایه تصویری از دنیای مدرن غیرسیال آغاز میکند. قبلا مردم برای یک عمر ازدواج میکردند، شغلشان را تا وقت بازنشستگی ادامه میدادند و کمتر پیش میآمد که در طول زندگی در دو شهر مختلف زندگی کنند چه رسد به اینکه هر چند سال یکبار مهاجرت کنند. آن زندگی ثابت و پایدار در برابر «مدرنیته سیال» ما قرار میگیرد، وضعیتی که در آن بیثبات کاری یک حقیقت و کار ثابت یک کیمیای نایاب است، روابط موقتی تعریف میشوند، کشور و شهر محل تولد تلهای که نتوان از آن بیرون آمد، نیست و در نهایت تنها عنصر ثابت و پایدار در تمام طول زندگی تنها چیزی که میتوانیم امیدوار باشیم همواره همراه ما خواهد بود، «بدن» ماست. با این تغییرات جهان پیرامونی و این درک جدید از اهمیت بدن تنها چیزی که سرمایهگذاری روی آن میتواند همیشه ثمر داشته باشد همین بدن است. در شرایطی که هویتها تکهتکه و روابط نامطمئن است، در وضعیتی که آینده چندان قابل پیشبینی نیست و همه چیز دایما در حال دگرگونی است، ساختن یک نظم شخصی، یک تعهد همیشگی که اجرای آن نیازمند یک وضعیت مکانی و زمانی خاص یا وابسته به تجهیزات خاصی نباشد، تلاشی برای اعمال کنترل بر تنها زمین باقیمانده برای تمرین اقتدار یعنی «بدن» است.