چهارشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۴

سیاسی

سرمقاله فرهیختگان/ عبرت اوکراین

سرمقاله فرهیختگان/ عبرت اوکراین
پیام سپاهان - فرهیختگان / «عبرت اوکراین» عنوان یادداشت روز در روزنامه فرهیختگان به قلم بهزاد نصیری است که می‌توانید آن را در ادامه بخوانید: تحولات اخیر در صحنه نبرد اوکراین و ...
  بزرگنمايي:

پیام سپاهان - فرهیختگان / «عبرت اوکراین» عنوان یادداشت روز در روزنامه فرهیختگان به قلم بهزاد نصیری است که می‌توانید آن را در ادامه بخوانید:
تحولات اخیر در صحنه نبرد اوکراین و آنچه تحت عنوان «طرح صلح ترامپ» برای پایان دادن به این جنگ خونین مطرح شده است، فراتر از یک تغییر تاکتیکی در سیاست خارجی ایالات متحده، نشانگر یک گسل عظیم در ساختار نظام بین‌الملل و پایان توهماتی است که سال‌ها بر ذهنیت نخبگان غرب‌گرا در سراسر جهان سایه افکنده بود. جنگ اوکراین که روزگاری با وعده‌های پرطمطراق دموکراسی‌خواهی و دفاع از ارزش‌های غربی آغاز شد، اکنون در ایستگاه پایانی خود به آینه‌ای تمام‌نما از واقعیت عریان و خشن رئالیسم تهاجمی تبدیل شده است؛ جایی که در آن اخلاق، تعهدات و شراکت‌های استراتژیک قربانی منافع آنی قدرت‌های بزرگ می‌شوند. ولادیمیر زلنسکی که در آغاز این تراژدی، توسط ماشین تبلیغاتی غرب به نماد قهرمانی و ایستادگی بدل شده بود، امروز در قامت سیاستمداری شکست‌خورد ظاهر شده که کشورش را با طناب پوسیده اعتماد به واشنگتن به قعر چاهی از ویرانی و بدهی کشانده است. صدها هزار کشته، زیرساخت‌های نابود شده و از دست رفتن بخش‌های حیاتی از خاک سرزمین، تنها بخشی از هزینه‌ای است که اوکراین برای قمار بر سر چتر امنیتی آمریکا می‌پردازد.
تصویر اولین دیدار زلنسکی با دونالد ترامپ پس از انتخابات، شاید گویاترین قاب برای توصیف وضعیت جدید باشد؛ دیداری که در آن خبری از تشریفات گرم و وعده‌های حمایت ابدی نبود، بلکه صحنه‌ای از تحقیر آشکار یک متحد وابسته توسط یک تاجر سیاسی بود. ترامپ با ادبیاتی که مختص خود اوست، به‌صراحت یادآور شد که اگر دلارهای مالیات‌دهندگان آمریکایی نبود، پرونده اوکراین هفته‌ها پیش بسته شده بود. این برخورد سرد و کاسب‌کارانه، آب سردی بود بر پیکر کسانی که گمان می‌کردند در سیاست بین‌الملل، مفاهیمی چون وفاداری و اتحاد استراتژیک اصالتی دارند. زلنسکی که با امید دریافت تسلیحات پیشرفته و تضمین‌های امنیتی به دیدار رئیس‌جمهور منتخب آمریکا رفته بود، با واقعیتی تلخ روبه‌رو شد: اوکراین برای آمریکا نه یک شریک، بلکه یک پروژه پیمانکاری بود که اکنون تاریخ انقضای آن فرا رسیده و هزینه‌های نگهداری‌اش بیش از سود آن است. ترامپ با طرح صلحی که بیشتر شبیه به یک اولتیماتوم تسلیم است، به کی‌یف فهماند که دوران چک‌های سفید امضا به پایان رسیده و اکنون زمان تسویه حساب با واگذاری اراضی است.
طرح 28 ماده‌ای ترامپ که زلنسکی در ابتدا آن را کاملاً ناممکن و به منزله تسلیم کرامت و استقلال اوکراین خوانده بود، به‌عنوان تنها گزینه روی میز، با ضرب‌الاجلی تحقیرآمیز به کی‌یف تحمیل شد. تهدید به قطع کامل و یک‌شبه تمامی کمک‌های نظامی، مالی و اطلاعاتی در صورت عدم پذیرش این طرح، نشان داد که واشنگتن هیچ ابایی از قربانی کردن متحدان خود برای دستیابی به اهداف جدیدش ندارد. مفاد این طرح که شامل واگذاری دائمی کریمه و دونباس، ایجاد مناطق حائل تحت نظارت روسیه، کوچک‌سازی اجباری ارتش اوکراین و ممنوعیت ابدی عضویت در ناتو است، عملاً به معنای بازنویسی مرزهای اروپا و پذیرش خواسته‌های مسکو است. این همان صلحی است که اگر زلنسکی در ابتدای جنگ و با حفظ بخش‌های بیشتری از خاک خود می‌پذیرفت، شاید از ویرانی نیمی از کشورش جلوگیری می‌کرد؛ اما اعتماد به وعده‌های غرب، او را به مسیری کشاند که اکنون باید صلحی به مراتب خفت‌بارتر را بپذیرد.
نکته قابل تامل در این میان، چرخش مواضع سیاستمداران آمریکایی است که درس عبرتی بزرگ برای تمامی ناظران بین‌المللی محسوب می‌شود. مارکو روبیو که روزگاری از تندروترین چهره‌های ضد روسی بود و بر لزوم نابودی ماشین جنگی پوتین تاکید می‌کرد، اکنون در کسوت وزیر خارجه دولت ترامپ، 180 درجه تغییر موضع داده و مجری طرحی شده که عملاً پیروزی روسیه را تثبیت می‌کند. این تغییر رویکرد نشان می‌دهد که در ایالات متحده، سیاست خارجی نه بر اساس اصول ثابت، بلکه بر مبنای منافع چرخشی احزاب و لابی‌های قدرت تعیین می‌شود. امنیت ملی اوکراین که باید مقدس‌ترین عنصر برای رهبران این کشور باشد اکنون به تابعی از دعواهای داخلی کنگره آمریکا و تغییرات در کاخ سفید تبدیل شده است. این همان معنای فقدان استقلال سیاسی است؛ وضعیتی که در آن تصمیم‌گیری برای حیات و ممات یک ملت، نه در پایتخت آن کشور، بلکه هزاران کیلومتر دورتر و توسط کسانی گرفته می‌شود که هیچ تعلقی به سرنوشت آن ملت ندارند.
بازار
این تراژدی، یادآور زخم کهنه‌ای است که در سال 1994 با توافق بوداپست بر پیکر اوکراین نشست. روزی که اوکراین سومین زرادخانه هسته‌ای بزرگ جهان را در ازای تکه کاغذی که روی آن تضمین‌های امنیتی آمریکا و انگلستان نوشته شده بود، تحویل داد، بذر این شکست کاشته شد. امروز پس از سه دهه، همان قدرت‌هایی که متعهد به حفظ تمامیت ارضی اوکراین بودند، خود نویسندگان طرح تجزیه آن شده‌اند. این رخداد، مهر تاییدی است بر این گزاره که در نظام آنارشیک بین‌الملل، امنیت کالایی وارداتی نیست. امنیتی که با تکیه بر چتر حمایتی دیگران بنا شود، با وزش اولین بادهای تغییر سیاسی در کشورهای حامی، فرو می‌ریزد. سرنوشت لیبی و معمر قذافی که با اعتماد به غرب، برنامه هسته‌ای خود را برچید و در نهایت کشورش به ویرانه‌ای از جنگ داخلی تبدیل شد و اکنون سرنوشت اوکراین دو روی یک سکه هستند: سکه‌ بی‌اعتباری تضمین‌های غرب.
اروپا نیز در این میان، بازنده بزرگ دیگر این معادله است. قاره سبز که می‌توانست پس از جنگ سرد به عنوان قطبی مستقل در نظم نوین جهانی ایفای نقش کند، با دنباله‌روی کورکورانه از سیاست‌های آمریکا در اوکراین، عملاً به بازیگری دست‌دوم تبدیل شد. طرح صلح ترامپ، نه‌تنها اوکراین، بلکه اروپا را نیز تحقیر کرد. این طرح نشان می‌دهد که امنیت اروپا نه در بروکسل و برلین، بلکه در واشنگتن و مسکو معامله می‌شود. اروپایی‌ها که با تشویق آمریکا پل‌های ارتباطی خود با روسیه را خراب کردند و هزینه‌های گزاف اقتصادی و انرژی را به جان خریدند، اکنون با آمریکایی مواجه هستند که آنها را در برابر روسیه تنها می‌گذارد و به دنبال منافع خود می‌رود. این وضعیت، اروپا را در موقعیت تعامل ناشی از ترس قرار داده و رؤیای استقلال استراتژیک اروپا و تشکیل ناتوی اروپایی را بیش از پیش به سراب تبدیل کرده است.
اما شاید مهم‌ترین و حیاتی‌ترین بخش این تراژدی، نه در سواحل دریای سیاه، بلکه در خاورمیانه و به‌ویژه برای ایران معنا پیدا می‌کند. داستان اوکراین، یک کلاس درس فشرده برای جریانات فکری و سیاسی در داخل ایران است؛ به خصوص آن دسته از گروه‌ها و جناح‌هایی که همچنان با خوش‌بینی مفرط به غرب می‌نگرند و راه‌حل مشکلات کشور را در تن دادن به هنجارهای دیکته‌شده توسط آمریکا جست‌وجو می‌کنند. شباهت‌های رفتاری برخی جریانات موسوم به اصلاح‌طلب رادیکال در ایران با نخبگان غرب‌گرای اوکراین، زنگ خطری جدی است. همان تفکری که در اوکراین معتقد بود برای رسیدن به توسعه و دموکراسی باید از مؤلفه‌های قدرت سخت چشم‌پوشی کرد و امنیت را به ائتلاف با غرب گره زد، در ایران نیز گاه‌وبی‌گاه زمزمه‌های مشابهی سر می‌دهد.
آنچه در اوکراین رخ داد اثبات کرد مفهوم عزت و استقلال، واژگان انتزاعی و شعاری نیستند، بلکه دقیق‌ترین مفاهیم رئالیستی برای بقای یک کشورند. زلنسکی که شاید روزی معنای عزت را درک نمی‌کرد، امروز با تماشای تجزیه کشورش و فساد گسترده در میان اطرافیانش که با پول‌های غربی در دبی و اروپا املاک می‌خرند، با تمام وجود لمس می‌کند که فقدان عزت و استقلال چه بهای سنگینی دارد. برای ایران که در منطقه‌ای پرآشوب قرار دارد درس اوکراین این است که امنیت درون‌زا قابل معامله نیست. هر کشوری که بخواهد امنیت خود را تضمین کند باید هزینه استقلال خود را بپردازد؛ هزینه‌ای که شاید برای یک نسل دشوار باشد؛ اما نتیجه آن حفظ تمامیت ارضی و جلوگیری از تبدیل شدن کشور به وجه‌المصالحه قدرت‌های بزرگ است.
خطر بزرگ برای ایران، وجود جریانی است که پتانسیل تبدیل شدن به زلنسکی‌های وطنی را دارد؛ جریانی که با شعارهای فریبنده، ممکن است کشور را به سمت خلع سلاح و اعتماد به تضمین‌های پوچ غرب سوق دهد. اگر ایران در محاسبات راهبردی خود دچار اشتباه شود و تصور کند که با کرنش در برابر غرب می‌تواند امنیت و رفاه بخرد، سرنوشتی بهتر از اوکراین یا لیبی در انتظارش نخواهد بود. ایران با تکیه بر موقعیت ژئوپلیتیک خود و بازتعریف نظم منطقه‌ای مبتنی بر منافع جمعی با همسایگان و قدرت‌های نوظهور، می‌تواند مسیری متفاوت را طی کند. گره زدن منافع راهبردی در چهارچوب اقتصاد سیاسی با کشورهای منطقه و دوری از وابستگی یک‌جانبه، راهکار خروج از دایره‌ای است که غرب برای کشورهای مستقل ترسیم کرده است.
بنابراین، باید گفت که تراژدی اوکراین، پایان افسانه غرب به عنوان منجی بود. این جنگ نشان داد که در نظم جدید جهانی که در حال شکل‌گیری است، تنها کشورهایی بقا خواهند یافت که متکی به قدرت خویش باشند و فریب لبخندهای دیپلماتیک را نخورند. سیاستمداران اوکراینی دیر فهمیدند؛ اما برای دیگران هنوز فرصت باقی است تا این حقیقت تلخ اما نجات‌بخش را سرلوحه دکترین امنیت ملی خود قرار دهند. 
هنری کسینجر، استراتژیست کهنه‌کار آمریکایی، سال‌ها پیش جمله‌ای گفت که امروز بیش از هر زمان دیگری در ویرانه‌های شهرهای اوکراین طنین‌انداز است و باید بر سر در اتاق‌های فکر سیاست خارجی در سراسر جهان نصب شود: «دشمنی با آمریکا شاید خطرناک باشد، اما دوستی با آمریکا قطعاً کشنده است.»


نظرات شما