پیام سپاهان - شرق /متن پیش رو در شرق منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
مهدی بازرگان| درحالیکه بعد از بازگشت قطعنامههای شورای امنیت سایه نوعی بنبست بر سیاست خارجی سنگین شده، اکنون طرح برای ازسرگیری مذاکرات اهمیت خاصی پیدا کرده است؛ راههایی که بتواند در قالب یک گفتوگوی برابر و برد-برد، منافع همه طرفها را تأمین کند.
در همین راستا، ارنست مونیز، وزیر پیشین انرژی آمریکا و مذاکرهکننده ارشد در برجام، در یادداشتی جدید در نشریه فارنپالیسی از ابتکاری سخن گفته که هرچند ظاهر تازهای دارد، اما درواقع بازخوانی ایدهای قدیمی است که ناظر بر «تشکیل کنسرسیوم هستهای منطقهای» خواهد بود. ارنست مونیز در یادداشت خود با عنوان «چرا طرح کنسرسیوم هستهای با ایران جواب میدهد؟» نوشته است که بازگشت خودکار تحریمهای بینالمللی علیه ایران، نهتنها به معنای پایان رسمی توافق هستهای 2015 است، بلکه نشانهای از ورود منطقه به مرحلهای تازه از بنبستهای امنیتی و بیاعتمادی است. به باور این دیپلمات و فیزیکدان برجسته، برجام با وجود همه کاستیها توانست تا پیش از خروج آمریکا در سال 2018، یکی از کارآمدترین سازوکارهای کنترل برنامه هستهای ایران باشد. اما اکنون، پس از سالها فرسایش و رویارویی، آن چارچوب عملا از بین رفته و نیاز به طرحی جدید احساس میشود.
به گفته مونیز، اقدام برای فعالسازی مکانیسم موسوم به «ماشه» و بازگرداندن تحریمهای سازمان ملل، اگرچه از نظر فنی بر مبنای مفاد توافق انجام شد، اما نتیجهاش بازتولید فضای فشار و بیاعتمادی بود. در چنین شرایطی، تهران فعالیتهای غنیسازی را تا سطح 60 درصد افزایش داده و همکاری با بازرسان آژانس به پایینترین حد خود رسیده است. او مینویسد: «اگرچه ایران نخستین ناقض برجام نبود، اما گامهای اخیرش از خطوط قرمز عبور کرده است و اکنون بدون بازگشت به دیپلماسی، خطر درگیری جدی وجود دارد». مونیز در ادامه یادداشتش به حملات مشترک آمریکا و اسرائیل به برخی تأسیسات هستهای ایران اشاره میکند که بنا به گفته او: «هرچند بخشی از زیرساختها را نابود کرد، اما توانایی فنی ایران را برای ساخت بمب به طور کامل از بین نبرد». عضو تیم مذاکرهکننده دولت اوباما تأکید میکند: «برای جلوگیری از تکرار چرخه تهدید و حمله، باید دیپلماسی جایگزین برخورد نظامی شود و این بار در قالبی منطقهای و چندجانبه».
ستونهای چهارگانه طرح
پیشنهاد اصلی مونیز ایجاد یک کنسرسیوم هستهای منطقهای (Nuclear Condominium) است؛ ساختاری که به گفتهاش میتواند چرخه سوخت هستهای را میان چند کشور تقسیم کند تا هیچ بازیگری بهتنهایی کنترل فناوری حساس غنیسازی را در دست نداشته باشد. او باور دارد: «چالش امروز فقط ایران نیست؛ چالش، خاورمیانهای است که در آن دهها کشور در پی انرژی هستهای هستند؛ بنابراین راهحل نیز باید بزرگتر از تهران باشد». براساس طرح مونیز، در این مدل منطقهای، بخشهای مختلف چرخه سوخت میان کشورهای مختلف تقسیم میشود؛ برای مثال عربستان میتواند میزبان تأسیسات فراوری اورانیوم باشد، امارات به دلیل زیرساختهای کامل خود در بخش تولید سوخت فعالیت کند و ایران در حوزههای تحقیقاتی و پزشکی نقشآفرینی داشته باشد، اما مهمترین و حساسترین مرحله، یعنی غنیسازی در یک منطقه بیطرف یا جزیرهای اجارهشده در خلیج فارس و تحت نظارت مستقیم سازمان ملل انجام گیرد.
مونیز حتی پیشنهاد میکند که این مرکز میتواند الگویی مشابه کنسرسیوم اروپایی «یورِنکو» داشته باشد که هماکنون تحت نظارت مشترک بریتانیا، آلمان و هلند فعالیت میکند. او معتقد است چنین ساختاری میتواند نگرانیها از اشاعه سلاح هستهای را برطرف کند و درعینحال به همه کشورهای منطقه امکان دهد از انرژی پاک هستهای بهره ببرند.
مونیز برای این کنسرسیوم چهار پایه اصلی معرفی میکند؛ نخست، دسترسی برابر برای تمام کشورهای عضو به فناوری صلحآمیز هستهای؛ دوم، اعتماد بینالمللی از طریق نظارت دائمی آژانس بینالمللی انرژی اتمی؛ سوم، پایبندی و نظارت سختگیرانهتر با امکان دسترسی سریع بازرسان و پایه آخر هم شامل حمایت مالی و فنی غرب برای توسعه زیرساختها و تأمین سوخت رآکتورها است. به نوشته وزیر دولت اوباما، در صورت تحقق این چهار رکن، کشورهای منطقه میتوانند در یک چارچوب اقتصادی و فناورانه مشترک مشارکت کنند و خطر دستیابی هریک از آنها به ظرفیت تسلیحاتی به حداقل برسد.
موقعیت ویژه خاورمیانه برای انرژی هستهای
مونیز در ادامه نوشته خود تأکید میکند که زمان طرح چنین ابتکاری اکنون فرارسیده است. کشورهای منطقه یکی پس از دیگری در حال ورود به عصر انرژی هستهایاند. امارات چهار رآکتور خود را تکمیل کرده، مصر و ترکیه در حال ساخت نخستین نیروگاههایشان هستند و عربستان و اردن نیز علاقه زیادی به این حوزه نشان میدهند. در سطح جهانی نیز، موج جدیدی از حمایت از انرژی هستهای شکل گرفته و بیش از 30 کشور متعهد شدهاند تا سال 2050 ظرفیت خود را سه برابر کنند. از نگاه او، این شرایط بیسابقه، زمینهای مناسب برای شکلگیری یک پروژه مشترک در خلیج فارس ایجاد کرده است.
ایران در کجای این طرح ایستاده است؟
در بخشهای بعدی یادداشت، مونیز صراحتا به جایگاه ایران در این طرح اشاره میکند. او مینویسد ایران با تولید بیش از 400 کیلوگرم اورانیوم با غنای 60 درصد «از هرگونه توجیه غیرنظامی فراتر رفته» و برای بازگشت به دیپلماسی باید گام نخست را با رقیقسازی یا خروج این ذخایر از کشور بردارد. در مقابل، ایالات متحده و اروپا میتوانند تسهیلات مالی و سرمایهگذاری در پروژههای صلحآمیز انرژی هستهای ایران را از سر گیرند.
به گفته او، چنین معاملهای میتواند پایهای برای بازسازی اعتماد میان ایران و غرب باشد. او البته واقعگرایانه میپذیرد که ایران بهسادگی غنیسازی را کنار نخواهد گذاشت؛ ازاینرو طرح او اجازه میدهد که تهران برای مدتی محدود و تحت نظارت کامل، حداکثر تا 300 کیلوگرم اورانیوم با غنای کمتر از پنج درصد نگه دارد. پس از عملیاتیشدن چرخه سوخت منطقهای، غنیسازی در خاک ایران متوقف و نیازهای کشور از ظرفیت مشترک منطقهای تأمین خواهد شد.
از برجام تا پسابرجام؛ تلاش برای بازسازی یک چارچوب اعتماد
در تحلیل مونیز، شکست برجام نه نتیجه یک اشتباه دیپلماتیک، بلکه حاصل «فرسایش تدریجی اعتماد» بود. او معتقد است بدون ایجاد مکانیسمی چندجانبه و متقارن، هیچ توافقی با ایران پایدار نخواهد ماند. طرح کنسرسیوم بهنوعی تلاشی است برای تبدیل تجربه یک توافق دوجانبه به چارچوبی منطقهای که در آن مسئولیت و نظارت میان چند بازیگر تقسیم میشود. به گفت عضو تیم مذاکرهکننده آمریکایی: «ایران همواره از تبعیض در نظارتها شکایت داشته است؛ اگر همه کشورها مشمول محدودیتهای مشابه شوند، دیگر بهانهای برای همکارینکردن باقی نمیماند». مونیز تأکید میکند که اجرای این ابتکار نهتنها میتواند نگرانیهای اشاعهای را برطرف کند، بلکه به توسعه اقتصادی منطقه نیز کمک خواهد کرد. از نگاه وزیر دولت اوباما، اگر ایران به برنامهای چندملیتی بپیوندد که در آن منافعش از طریق مشارکت اقتصادی و فناورانه تأمین میشود، انگیزهای برای بازگشت به مسیر تقابل نخواهد داشت.
یک مسیر دشوار
با وجود خوشبینی مشروط مونیز، بسیاری از ناظران بر این باورند که اجرای چنین طرحی نیازمند ارادهای سیاسی است که فعلا در هیچیک از طرفها دیده نمیشود. از سوی دیگر، حساسیت ایران درباره واگذاری بخشی از فعالیتهای هستهای خود به ساختاری خارج از مرزها میتواند مانع بزرگی باشد. تجربه طولانی بیاعتمادی نیز سبب میشود که تهران درباره وعدههای حمایتی غرب تردید داشته باشد. با این حال، تحلیلگران آمریکایی ازجمله مونیز معتقدند که فروپاشی کامل برجام و بازگشت تحریمها، فضایی ایجاد کرده که همه طرفها ناچارند به دنبال چارچوبی جدید باشند. از دید او، کنسرسیوم هستهای منطقهای میتواند «نقطه شروعی نو» برای گفتوگو باشد؛ گفتوگویی که اگر با اصل برابری و منافع متقابل پیش رود، احتمالا آخرین فرصت برای احیای دیپلماسی در پرونده هستهای ایران خواهد بود. در پایان یادداشت، مونیز هشدار میدهد: «چالش تهران بزرگ است، بنابراین راهحل نیز باید بزرگتر باشد». او از ایالات متحده، اروپا، روسیه و چین میخواهد که از رقابتهای ژئوپلیتیکی فراتر روند و در طراحی چارچوبی همکاریمحور برای انرژی هستهای خاورمیانه مشارکت کنند. به اعتقاد او، اگر چنین طرحی اجرا شود، نهتنها خطر درگیری کاهش مییابد، بلکه میتواند الگویی جدید برای امنیت انرژی و کنترل تسلیحات در قرن بیستویکم باشد.
جلال میرزایی: ابتکار عمل مونیز بیش از حد خوشبینانه است
در تحلیل مجموعه ابتکار عملهای مد نظر ارنست مونیز، جلال میرزایی در گفتوگویی با «شرق»، «مشکل اصلی را نه در طراحی فنی چنین پیشنهادهایی، بلکه در نبود اراده سیاسی لازم برای اجرای آن میداند». به گفته او: «هرچند پیشنهاد مونیز از نظر تئوریک واجد منطق دیپلماتیک است، اما واقعیتهای سیاسی و امنیتی کنونی منطقه و جهان مانع از تحقق آن میشود». نماینده ادوار مجلس معتقد است: «هرگونه ابتکار برای احیای همکاری هستهای با ایران در فضای بیاعتمادی کنونی با دشواری روبهرو است». مدرس دانشگاه این برآورد را دارد: «پس از حمله 12روزه به تأسیسات ایران و بازگشت قطعنامههای شورای امنیت از طریق فعالشدن مکانیسم ماشه، عملا مسیر اعتماد تخریب شد و اکنون دیگر نه تهران به غرب اعتماد دارد، نه واشنگتن به نیت ایران». بنابراین میرزایی بر این باور است: «تا زمانی که این بیاعتمادی ترمیم نشود، هیچ طرح فنی حتی با ضمانتهای بینالمللی امکان تحقق نخواهد داشت».
به گفته مفسر ارشد حوزه سیاست خارجی: «آنچه مونیز مطرح کرده، بر مبنای همان رویکرد همکاری جمعی است که در برجام شکل گرفت؛ اما تفاوت بزرگ امروز با سال 2015 در فقدان همان فضای همکاری جهانی است». میرزایی یادآور میشود: «برجام در شرایطی امضا شد که گروه 1+5 یک بلوک منسجم بود و بین آمریکا، اروپا، روسیه و چین یک حداقل تفاهم در مدیریت بحران ایران وجود داشت. اما اکنون با توجه به جنگ اوکراین، انشقاق در میان اعضای 1+5 و تقابل عمیق غرب با روسیه و چین، آن زمینه همکاری جمعی دیگر وجود ندارد. شورای امنیت یکدست نیست و هیچ قدرتی توان یا اراده لازم برای مدیریت توافقی چندجانبه را ندارد». استاد علوم سیاسی در ادامه میافزاید: «حتی اگر از این شکاف جهانی عبور کنیم، بُعد منطقهای طرح مونیز با چالشهای جدی روبهرو است». به باور این تحلیلگر مسائل برجامی: «خاورمیانه امروز از نظر امنیتی و میدانی پذیرای شکلگیری کنسرسیومی مشترک برای غنیسازی نیست». او در تکمیل گفتهاش خاطرنشان میکند: «در منطقهای که هنوز پرونده جنگ غزه، بحران سوریه پسااسد و رقابت شدید ایران و اسرائیل باز است، تصور اینکه کشوری مانند عربستان یا امارات بخواهند در یک پروژه مشترک غنیسازی با ایران شریک شوند، بیش از حد خوشبینانه است. فضای امنیتی منطقه پس از تحولات اخیر، بهجای همکاری، به سمت واگرایی رفته است».
تحلیلگر ارشد سیاست خارجی، همچنین تأکید دارد: «ابتکار مونیز را باید در چارچوب تجربه شخصی و موقعیت سیاسی زیسته او در دولت اوباما دید». میرزایی در تبیین نکته خود توضیح میدهد: «مونیز در زمان اوباما عضو تیم مذاکرهکننده بود و نگاه او همچنان متأثر از همان دوره است؛ دورهای که واشنگتن بر همکاری چندجانبه و اعتمادسازی مرحلهای تأکید داشت. اما از زمان ترامپ به بعد، رویکرد آمریکا دچار تغییر ماهوی شد. دولت ترامپ با نگاه تمامیتخواهانه و سیاست «همه یا هیچ» تلاش دارد توافقی جامع را جایگزین برجام کند؛ توافقی که نهفقط مسائل هستهای، بلکه برنامه موشکی، نفوذ منطقهای و حتی رفتار سیاسی داخلی ایران را نیز در بر بگیرد. این تفاوت رویکرد باعث شده است که ابتکارهایی مانند کنسرسیوم مونیز در فضای فعلی عملا بیاثر باشند». به اعتقاد این نماینده پیشین مجلس: «واشنگتن امروز برخلاف دوران اوباما نه به دنبال توافق مرحلهای، بلکه در پی توافقی است که همه نگرانیهایش را در یک بسته حل کند». بنابراین او میگوید: «وقتی آمریکا به دنبال توافقی جامع است و درعینحال هیچ تضمینی برای رفع واقعی تحریمها نمیدهد، ایران هم انگیزهای برای ورود به مذاکرات جدید ندارد، بنابراین هر طرحی، حتی اگر فنی و دقیق باشد، در سایه این فقدان اراده سیاسی بیمعنا میشود».
میرزایی در بخش دیگری از سخنانش به بُعد فنی طرح مونیز اشاره کرده و ضمن پذیرش جذابیت نظری آن، تأکید میکند: «مدل کنسرسیوم منطقهای با ساختار قدرت و حساسیتهای حاکم بر خاورمیانه سازگار نیست». او میگوید: «در اروپا، کنسرسیومهایی مانند یورِنکو در زمینه همکاریهای نهادی اتحادیه اروپا و زیرساختهای حقوقی و اعتماد متقابل شکل گرفتند. اما در خاورمیانه، ما هنوز درگیر جنگهای مقطعی، رقابت ایدئولوژیک و بحرانهای مرزی هستیم. در چنین شرایطی، تشکیل نهادی چندملیتی برای غنیسازی مشترک بیشتر شبیه یک رؤیاست تا یک برنامه اجرائی». تحلیلگر مسائل برجامی در پایان یادآور میشود: «بدون بازسازی حداقلی اعتماد، هیچ چارچوب جدیدی نمیتواند جایگزین برجام شود». به گفته او: «دیپلماسی هستهای با ایران فقط زمانی احیا خواهد شد که دو طرف بپذیرند مسیر گذشته پرهزینه بوده و بازگشت به گفتوگو باید با رویکردی واقعگرایانه و گامبهگام انجام شود، نه با توهم یک توافق جامع فوری». او نتیجه میگیرد: «ایده کنسرسیوم هستهای مونیز اگرچه از نظر نظری جذاب است، اما در غیاب اراده سیاسی، انسجام بینالمللی و ثبات منطقهای، در حد یک طرح دانشگاهی باقی خواهد ماند».
بازار ![]()