پیام سپاهان

آخرين مطالب

جایی که مادران با خاطره حرف می‌زنند مقالات

جایی که مادران با خاطره حرف می‌زنند
  بزرگنمايي:

پیام سپاهان - شرق /متن پیش رو در شرق منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
‌بهنام مزینانی| بیدار شو... عزیزم. بوی خون و بنزین فضای خردشده ماشین را پر کرده بود. صدای بوق ممتد و جیغ لاستیک روی آسفالت دیگر تمام شده بود؛ سکوتی سنگین و ترسناک همه‌ چیز را بلعیده بود. مریم چشم‌های نیمه‌بسته‌اش را با درد باز کرد، شیشه جلویی شکسته و کابین ماشین مثل قفس آهنی له شده بود. سقف فرو ریخته بود. بدنش درد می‌کرد، اما نه از جنس دردی که بتوان برایش کلمه پیدا کرد. بوی آهن سوخته، گرمای خون روی صورتش و بعد... صدایی نیامد. صدای دنیا نیامد.
«دنیا؟ دنیا؟ دخترم... دنیا!».
صدای جیغش مثل توفانی میان خرابه ماشین پیچید. دستش را بالا آورد اما بازویش مثل تکه‌ای مرده از بدنش آویزان مانده بود. سر تا پایش پر از خون بود، لباس‌هایش پاره، چشمش ورم‌کرده، لبش شکافته، اما مهم نبود... تنها چیزی که اهمیت داشت، نبود صدای دخترانه بود. از لابه‌لای صندلی جلو و فرمان دررفته، چشمش افتاد به صندلی عقب. چیزی دید، درهم‌پیچیده. فریاد زد: «نه... نه... خدا... نه... دنیا!».
جیغ زد. درد توی ستون‌فقراتش می‌چرخید، اما مهم نبود. فقط باید دستش را دراز می‌کرد. فقط باید لمسش می‌کرد... اما قبل از اینکه برسد، صدای آژیرها بلند شد. نور قرمز و آبی با خاک و دود قاطی شد.
داشتند او را بیرون می‌کشیدند. پرستار فریاد زد: «این خانوم هوشیاره! بیاین کمک!» و صدای مردی که پشت آمبولانس فریاد می‌زد: «بچه‌س... این بچه دیگه نفس نمی‌کشه...». سکوت. دیگر صدایی نمی‌شنید. آن همه همهمه و فریاد متوقف شده بود... .
آن روز همه چیز خوب بود؛ آسمان آبی، بوی نان تازه‌ و شور مسافرتی خانوادگی. مریم دل‌دل می‌زد که شاید راننده دیگری همراه‌شان برود، فرهاد شب تا دیروقت مشغول کار بود. اما فرهاد لبخند زده بود، همان لبخند مطمئنی که همیشه دلش را گرم می‌کرد. گفته بود: «من پشت فرمون خوابم نمی‌گیره، راهمونو می‌ریم. نگران نباش عزیزم».
دنیا تمام مسیر در صندلی کودک آواز می‌خواند. چشمانش برق می‌زد‌ و دست کوچکش را برای گرفتن خوراکی دراز می‌کرد. مریم برگشت، لبخند زد‌ و صورتش را بوسید. ناگهان یک تکان شدید و همه چیز در هم ریخت. درِ آهنی را که باز کردند، بوی نم و کفن پیچید. بوی مرگ. بویی که در آن نه کودکی بود، نه عروسکی و نه آفتاب.
‌‌مریم تکیه‌اش به دیوار بود. سرش پایین، شال سیاه تا روی چشمانش. زنی که هنوز باور نکرده بود. زنی که منتظر بود کسی بیاید و بگوید اشتباه شده است.
زن غساله آرام آمد جلو. صدایش آرام، اما سرد بود: «خانم... دخترتون رو آوردن. اگه آمادگیشو دارید...».
مریم سینه‌اش را فشرد: بله. بیارینش... در را باز کردند. جسد کوچکی روی تخت سنگی بود. دورش پارچه سفید و کنارش عروسک زرافه‌ای‌اش. مریم جلو رفت. قدم‌هایش مثل کسی بود که در خواب راه می‌رود. کنار تخت نشست. لرزید. دستانش لرزید، لب‌هایش لرزید، قلبش لرزید. بعد فریاد زد... فریاد زنی که دلش از جا کنده شده است:
«دنیا! مامان اومده! بیدار شو عزیزم، بیدار شو!». دستش را روی صورت سرد و بی‌حرکت دختر کشید. لب‌های دنیا رنگ نداشت. گونه‌هایش یخ زده بود. مریم خودش را روی پیکر دختر انداخت. او را در آغوش گرفت، انگار می‌خواست گرمش کند: مامان اینجاست عزیزم، نترسی... من نمی‌ذارم کسی اذیتت کنه...
غساله‌ها ایستاده بودند. بعضی‌ها اشک می‌ریختند، اما کسی جلو نمی‌رفت. این لحظه، فقط مال مادر بود. مریم دستانش را فرو برده بود لای موهای دنیا و صورتش را می‌بوسید و بعد ناگهان، همه‌ چیز تار شد. مریم افتاد. بیهوش روی زمین افتاد.
مریم با لباس سیاه‌رنگش، میان قبرهای کوچک قدم می‌زد. با گلدانی در دست، بر مزار دنیا نشست؛ سنگی سرد، با عکسی از دختری خندان. مریم نگاهش را از عکس برنمی‌داشت. اشک‌هایش بی‌صدا می‌ریختند: می‌دونی دردناک‌ترین بخش ماجرا چیه؛ اینکه قاتل تو، باباته. نه غریبه‌ای، نه راننده‌ای بی‌احتیاط. بابای خودت... فقط خواست زودتر برسیم. ولی خسته بود. خوابش می‌برد. مامان می‌خواست پشت فرمون بشینه، ولی اون نذاشت...
صدایش لرزید: حالا من موندم و سکوت. موندم با یه مرد که هر شب می‌شینه جلوی در اتاقت، با عکس‌هات حرف می‌زنه. یه مرد شکسته‌ که حتی جرئت نمی‌کنه تو چشم‌هام نگاه کنه. من هم‌زمان داغدارم و خشمگین. هم‌زمان عزادارم و باید قاتلت را دلداری بدم. مامان نمی‌تونه ببخشه. نه تو رو، نه خودش، نه باباتو.
فرهاد داشت از دور نگاه می‌کرد. چشمانش کبود و گود‌افتاده بود. مردی که دیگر خودش نبود.
خانه در سکوتی سنگین غرق بود. پرده‌ها کشیده، عروسک‌ها روی زمین و عطر شام دیشب هنوز در هوا معلق. مریم روی مبل نشسته بود، نگاهش خیره به هیچ‌جا؛ روی میز، دفتر نقاشی‌ای باز بود. تصویر یک خورشید با صورت خندان و پایینش نوشته‌ای با خطی کودکانه «مامان و بابا، من شما رو خیلی دوست دارم».
بازار

لینک کوتاه:
https://www.payamesepahan.ir/Fa/News/973135/

نظرات شما

ارسال دیدگاه

Protected by FormShield
مخاطبان عزیز به اطلاع می رساند: از این پس با های لایت کردن هر واژه ای در متن خبر می توانید از امکان جستجوی آن عبارت یا واژه در ویکی پدیا و نیز آرشیو این پایگاه بهره مند شوید. این امکان برای اولین بار در پایگاه های خبری - تحلیلی گروه رسانه ای آریا برای مخاطبان عزیز ارائه می شود. امیدواریم این تحول نو در جهت دانش افزایی خوانندگان مفید باشد.

ساير مطالب

رویای تکرار النکسه

آن یکشنبه، سیاه بود

تشدید سرکوب رسانه‌ها در اسرائیل

آیا حملات اسرائیل گسل‌های زلزله را فعال کرد؟

پشت پرده سفر نتانیاهو به واشنگتن

قدم بزرگ برای شیائومی؛ خداحافظی با لایکا و استفاده از دوربین اختصاصی در گوشی‌ها

لایحه بزرگ اما نازیبا

استقلال‌خواهی و استثناگرایی؛ نگاهی به دویست و پنجاه سالگی آمریکا

جایی که مادران با خاطره حرف می‌زنند

زیان محضِ فیلترینگ

موفقیت چشمگیر بازی Phasmophobia؛ ثبت فروش بیش از 25 میلیون نسخه

توصیه به پزشکیان: «اول ‌ای جان دفع شرّ موش کن»!

رویای محال میلیاردر

ستاره جدید حزب دموکرات

هشدار نارنجی هواشناسی در 21 استان کشور

تداوم آلودگی هوا تا پایان هفته

پس از دو سال رکود مراکز پروتز و اروتز فعال می‌شوند

اولین مقتل فارسی در جغرافیای عثمانی

از نسخه کنسولی Once Human رونمایی شد + بازه عرضه

یوبیسافت: بازیکنان پس از اتمام پشتیبانی از یک بازی آنلاین، باید نسخه خود را نابود کنند

کارزار عجیب تندروها علیه رئیس جمهور

پیشنهاد عفو عمومی زندانیان سیاسی

بازشدن آسمان ایران

رسانه بریتانیایی مطرح کرد: 5 پایگاه نظامی زیر ضرب موشک‌های ایرانی

کشف انبار احتکار برنج و روغن در فلاورجان

جریان گاز فردا سه‌شنبه در برخی از مناطق شهر اصفهان قطع می‌شود

عزاداری سرور و سالار شهیدان با حضور جامعه ورزش استان اصفهان

توقیف موتورسیکلت 7 میلیاردی قاچاق در شاهین شهر

آیین‌های محرم در روستای ماربین اردستان

آیین سنتی زار در روستای قهساره

بازی نقش‌آفرینی Where Winds Meet به مدت 6 ماه انحصاری کنسولی PS5 خواهد بود

تولید بدون افغانستانی‌ها

جنگ فرسایشی، بزرگترین نقطه ضعف اسرائیل

مِن قَلبی سلام لِطهران

شهر زخم‌خورده؛ تهران - 25 روز بعد

برگزاری آیین تعزیه خوانی با قافله عزاداری در روستای نیسیان

این خانه قدیمی با نام حسین (ع) زنده است

جمع آوری 41 معتاد متجاهر در خمینی شهر

اختصاص زمین مسکونی به خانوار‌های مشمول جوانی جمعیت در فریدونشهر

رفع مشکل دیرینه کمبود فشار آب در سه محله اصفهان

تعریف و تمجید دراکمن از بازی Clair Obscur: Expedition 33

نوبت سیاست ملی

ادعاهای بی‌اساس و ضرورت هوشیاری ملی

واسه هر کی عاشق این وطنه

نجات کوهنورد از ارتفاعات کوه صفه

غرق شدن مرد 35 ساله در استخر کشاورزی در سمیرم

تخصیص 57 قطعه زمین مسکونی برای ساخت مسکن محرومان

کشف 361 قطعه بوقلمون زنده قاچاق دربویین میاندشت

آغاز روسازی و ریل‌گذاری راه‌آهن مبارکه–سفیددشت–شهرکرد

مشخصات شیائومی 15T پرو لو رفت!