پیام سپاهان

آخرين مطالب

روایتی دلخراش از «بازی مرکب» در جهان واقعی مقالات

روایتی دلخراش از «بازی مرکب» در جهان واقعی
  بزرگنمايي:

پیام سپاهان - فرارو /متن پیش رو در فرارو منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
هرکسی که حرکتی اضافی انجام می داد بلافاصله هدف گلوله تک تیراندازان اسرائیلی قرار می گرفت. کنار من مرد جوانی بود که از نور گوشی تلفن همراهش استفاده می کرد تا راهنمای مسیر باشد. بقیه سرش داد می‌زدند که چراغ را خاموش کند. با این حال او گوش نکرد و خیلی زود هدف گلوله قرار گرفت. او روی زمین افتاد و شروع به خونریزی شدید کرد. هیچکس نمی توانست به وی کمک کند.»
کودکانم(روایت داستان از زبان خبرنگار میدانی میدل ایست آی در نوار غزه است) از فرط گرسنگی مدام گریه می کنند. آن ها نان، برنج یا هر چیز دیگری برای خوردن می‌خواهند. در زمانه ای نه چندان دور، من ذخیره ای از آرد و دیگر مواد غذایی داشتم که متاسفانه اکنون همه تمام شده است. ما اکنون روی دریافت کمک های غذایی تکیه می کنیم که نهادهای خیریه تهیه می کنند. با این حال، این غذا برای اینکه گرسنگی فرزندانم را رفع کند کافی نیست. من با همسرم، و مادر و پدرم در یک چادر در منطقه ای در میانه نوار غزه زندگی می کنیم.
به گزارش میدل ایست آی؛ خانه ما در جبالیا به طور کامل نابود شد. اسرائیل در جریان تجاوز خود به جبالیا در اکتبر سال 2023 آن را به کل ویران کرد. قبل از جنگ، من یک راننده تاکسی بودم. با این حال، به دلیل کمبود شدید سوخت و محاصره اسرائیل، دیگر نتوانستم کار کنم و بیکار شدم. من هیچگاه برای دریافت کمک از زمانی که جنگ شروع شده بود مراجعه نکرده بودم با این حال، وضعیت گرسنگی اکنون به نقطه غیرقابل‌تحملی رسیده است. از این رو، من تصمیم گرفتم تا به «بنیاد کمک های بشردوستانه غزه» که مورد حمایت آمریکا است بروم و کمک دریافت کنم.
پیشتر شنیده بودم که رفتن به آنجا خطرناک است و افراد بعضا کشته یا زخمی هم می شوند با این حال، من تصمیم خودم را گرفته بودم تا به آنجا بروم. فردی به من گفته بود که اگر هر هفت روز یک مرتبه به آنجا بروم، می توانم مواد غذایی کافی برای خانواده ام فراهم کنم.
مسیر تاریک و مرگبار
حدودا ساعت 9 شبِ 18 ژوئن بود که شنیدم مردی که در چادری در کنار ما اقامت داشت خود را آماده می کرد تا به مرکز مذکور برود. من به همسایه ام در چادر مذکور گفتم که من هم می خواهم با او بیایم. نام او خلیل هلاس بود و 35 سال سن داشت. خلیل به من گفت که لباس های گشاد و راحت بپوشم تا بتوانم به راحتی بدوم و چابک باشم.
او گفت یک کیف یا چمدان برای حمل مواد غذایی بسته بندی شده یا کنسروجات بیاورم. به دلیل شلوغی احتمالی مرکز کمک رسانی که به سمت آن می رفتیم، حمل کمک ها از سوی افراد به شدت سخت بود. همسرم اسما، 36 ساله و دخترم دعا 13 ساله، مرا به انجام این سفر تشویق کردند. آن ها در خبرها خوانده بودند که زنان نیز به مرکز مذکور مراجعه می کنند و کمک دریافت می کنند. از این رو، آن ها هم می خواستند بیایند. با این حال، من به آن ها گفتم که این سفر خیلی خطرناک است. من سفر را به همراه پنج نفر دیگر از افرادی که آن ها نیز در اردوگاه ما بودند آغاز کردم. در میان این افراد یک مهندس و یک معلم نیز حضور داشتند. برای برخی از ما، این نخستین بار بود که دست به یک چنین سفری می زدیم.
ما با الاغ و گاری به راه افتادیم. یکی از همراهان ما که پیشتر سفر مذکور را رفته بود گفت که بهتر است از مسیر تعیین شدن توسط ارتش اسرائیل نرویم زیرا این مسیر به شدت شلوغ است و کمکی به ما نخواهد رسید. او گفت بهتر است از مسیر دیگری برویم. سفر به شدت دشوار بود و راه هم تاریک و سخت بود. ما اجازه نداشتیم از هیچ نوری استفاده کنیم. مساله ای که توجه تک تیراندازان اسرائیلی و یا ادوات نظامی آن ها را به خود جلب می کرد.
چند منطقه باز وجود داشت که مجبور شدیم سینه‌خیز از آن ها عبور کنیم. وقتی مسیر را طی می‌کردیم چندین زن و فرد مسن را دیدم که آن ها نیز در این مسیر خطرناک قدم گذاشته بودند. اندکی بعد صدای شلیک گلوله به منطقه نزدیک خودمان را شنیدم. ما در پشت یک ساختمان مخروبه پنهان شدیم.
هرکسی که حرکتی اضافی انجام می داد بلافاصله هدف گلوله تک تیراندازان اسرائیلی قرار می گرفت. کنار من مرد جوانی بود که از نور گوشی تلفن همراش استفاده می کرد تا راهنمای مسیر باشد. بقیه سرش داد می‌زدند که چراغ را خاموش کند. با این حال او گوش نکرد و خیلی زود هدف گلوله قرار گرفت. او روی زمین افتاد و شروع به خونریزی شدید کرد. هیچکس نمی توانست به وی کمک کند. او ظرف چند دقیقه جان خود را از دست داد. من پیکر شش شهید دیگر را نیز روی زمین دیدم.
من همچنین افراد زخمی را می دیدم که در حال برگشت به عقب بودند. یک مرد در حالی که به شدت دستش خونریزی می کرد در حال رفتن به عقب بود. من چندین بار افتادم. خیلی ترسیده بودم با این حال هیچ راه برگشتی وجود نداشت. من از نقاط به شدت خطرناک عبور کرده بودم و اکنون می توانستم مرکز کمک رسانی را ببینم. ما همه ترسیده بودیم. با این حال، ما آنجا بودیم تا برای خانواده های خود و کودکانمان نان ببریم.
جنگیدن برای غذا
نزدیک ساعت دو بامداد بود گه گفته شد می توانیم به مرکز کمک رسانی مراجعه کنیم. یک چراغ سبز بر سر در ورودی مرکز مذکور روشن شد و نشان می داد که این مرکز باز است. مردم شروع به دویدن به سمت آن کردند. من با سرعت هر چه تمام تر می‌دویدم. من از دیدن جمعیت انبوه شوکه شدم. هر کاری می کردم تا زودتر برسم با این حال صدها نفر جلوتر از من بودند. از خود مدام می‌پرسیدم که چطور زودتر به هدفم برسم.
جمعیت به قدری زیاد بود که دیگر نمی شد مرکز کمک رسانی را دید. من برای فرزندانم هم که شده باید کاری را انجام می دادم. کفش هایم را درآوردم و آن ها را در کیسه ای که داشتم گذاشتم و با زور سعی کردم راهم را از میان جمعیت هموار کنم. متوجه شدم که دختری زیر دست و پای جمعیت گیر کرده و در حال خفه شدن است. دستش را گرفتم و او را به کناری هل دادم. یک کیسه برنج برداشتم اما فردی آن را از دستم گرفت و برد. من در نهایت توانستم چهار کنسرو لوبیا، یک کیلوگرم بلغور و نیم کیلو ماکارونی گیر بیاروم.
ظرف چند دقیقه کلیه کمک ها تمام شد و عده زیادی دست خالی ماندند. عده ای به بقیه التماس می کردند تا آنچه گرفته اند را با آن ها تقسیم کنند. حتی کارتن ها نیز توسط افراد برده شدند تا آن ها را بسوزانند. عده‌ای سعی داشتند آن میزان از مواد غذایی را که روی زمین افتاده بود جمع کنند.
سربازان نگاه می کردند و می خندیدند
سرم را برگرداندم و سربازان اسرائیلی را دیدم. شاید 10 تا 20 متر آن طرف‌تر بودند. آن ها با هم حرف می زدند و از ما فیلم می گرفتند. برخی از آن ها حتی سلاح های خود را به سمت ما نشانه گرفته بودند. این رفتار آن‌ها مرا یاد سریال کره ای «بازی مرکب» می انداخت که در آن کشتن گویی یک سرگرمی بود. ما فقط به دلیل گلوله های آنها جان خود را از دست نمی دادیم بلکه آن ها به ما گرسنگی و تحقیر می دادند. آن ها ما را نگاه می کردند و می خندیدند. چند دقیقه بعد، نارنجک های دودزای قرمز به آسمان پرتاب شدند. فردی به من گفت که این بدان معناست که افراد باید محیط را ترک کنند. پس از آن ها، تیراندازی شدید آغاز می شود.
من و چند نفر دیگر به سمت بیمارستان العوده حرکت کردیم. یکی از دوستان ما در آنجا بستری شده بود. من از آنچه در بیمارستان دیدم حقیقتا شوکه شدم. حداقل 35 شهید در یکی از اتاق های بیمارستان بودند. یکی از پزشکان به من گفت همگی آن ها ظرف همین امروز به اینجا آورده شده اند. به تمامی آن ها یا از ناحیه سر یا سینه شلیک شده بود. آن ها برای دریافت کمک به مرکز امدادرسانی مراجعه کرده بودند.
خانواده های آن ها منتظرشان بودند تا آن ها برایشان عذا بیاورند. اکنون باید جنازه آن ها را تحویل بگیرند. من به این خانواده ها فکر می کردم. با خودم گفتم: چرا ما باید فقط به این گناه که می خواهیم کودکان خود را سیر کنیم، کشته شویم؟
بازار

لینک کوتاه:
https://www.payamesepahan.ir/Fa/News/971466/

نظرات شما

ارسال دیدگاه

Protected by FormShield
مخاطبان عزیز به اطلاع می رساند: از این پس با های لایت کردن هر واژه ای در متن خبر می توانید از امکان جستجوی آن عبارت یا واژه در ویکی پدیا و نیز آرشیو این پایگاه بهره مند شوید. این امکان برای اولین بار در پایگاه های خبری - تحلیلی گروه رسانه ای آریا برای مخاطبان عزیز ارائه می شود. امیدواریم این تحول نو در جهت دانش افزایی خوانندگان مفید باشد.

ساير مطالب

نقش مردم ومسوولان در مقابله با دشمنان

چهارباغ، چهار رکعت ارادت و عشق است

انقعاد تفاهم نامه کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با شهرداری شاهین شهر

برگزاری رویداد "اصفهان، روایت عشق و هنر"

گرامیداشت سردار شهید حاجی زاده در اصفهان، امروز

تداوم ناپایداری‌های جوی و دریایی در استان

آغاز ثبت نام زائران اربعین دراصفهان از امروز

رقابت بیش از 21هزار داوطلب علوم تجربی در اصفهان

پویش نذر پرچم ایران در گلستان شهدا

وضعیت قابل قبول هوای اصفهان

انعقاد قرارداد 600 میلیون یورویی تأمین تجهیزات مترو اصفهان

پیکر پاک پدر شهید خادمی با حضور مدیر کل بنیاد مازندران در کیاسر ساری تشییع شد

گرما در اصفهان اوج می گیرد

رونمایی از قابلیت پرداخت کرایه اتوبوس با QR کد در (اصفهان من)

نشست رئیس اپراتور تلفن همراه کیش و مدیر مخابرات استان هرمزگان

مسدود شدن چاه آب غیر مجاز در بُرخوار

مدرسهٔ تراز، الگوی اجرایی سند تحول بنیادین است

بررسی وضعیت ورزش اصفهان در حوزه‌های مختلف

ارائه خدمات تامین اجتماعی به 76 درصد از جمعیت اردستان

اصفهانی ها گرمازدگی در تابستان داغ را جدی بگیرند

تاکید استاندار بر حمایت از سرمایه گذاران دراجرای طرح‌ها

بیش از 220 درخواست در میز خدمت بنیاد شهید و امور ایثارگران اردبیل بررسی شد

جلسه شورای اداری بنیاد شهید و امور ایثارگران استان اردبیل با حضور مسئولان ستاد مرکز برگزار شد

دیدار رئیس نهاد رهبری در دانشگاه‌ها و مسئولان بنیاد شهید با خانواده «شهیدان ساداتی و هاشمی تبار»

اصفهانی ها گرمازدگی در تابستان داغ امسال را جدی بگیرند

فوت راننده پراید در برخورد با تیر چراغ برق

خطر ابتلا به گرمازدگی با گرم شدن هوا

توزیع 3 میلیون و 46 هزار کیسه آرد در استان

بازدید مدیر کل بنیاد مازندران از گلزار شهدای روستای پنجک مرزن آباد چالوس

نقش مردم ومسئولان در مقابله با دشمنان

آسمانی شدن بسیجی دولت آبادی پس از تحمل جراحات جنگ

207 کلاس درس شاهین شهر ومیمه در مسیر هوشمندسازی

تداوم وزش بادهای جنوب شرقی و ناپایداری‌های محلی در هرمزگان

برگزاری بزرگترین ماراتون علمی کشور در اصفهان

یکشنبه‌ها با «بلیط الکترونیک»، رایگان سوار اتوبوس شوید

مخابره شدن ایستادگی ملت ایران در مقابل استکبار به دنیا

شورای نگهبان پاسدار اسلامیت و جمهوریت

برگزاری آیینی 500 ساله در برزک کاشان

امضای تفاهم‌نامه همکاری بین آبفا و بنیاد نخبگان اصفهان؛ به زودی

آگاه‌سازی مردم از وضعیت استاندارد آسانسور‌ها

برقراری پرواز‌های شهید بهشتی اصفهان پس از 34 روز وقفه

سازش پرونده قصاص و دیه در اصفهان

آغاز بزرگترین ماراتون علمی کشور در اصفهان

صفحه نخست روزنامه‌های اصفهان (بیست وششم تیرماه 1404)

اصفهان در یک منطقه ناسالم برای همه

ضرورت حفظ امنیت روانی مردم در جنگ شناختی

تجدید میثاق استاندار اصفهان با 164 شهید چادگان

پیشبردعدالت آموزشی نیازمند عبورازمقدمات و انجام ارزیابی‌های کمی و کیفی است

بازدید استاندار اصفهان از پروژه تصفیه‌خانه چادگان

حمایت از خرید صنایع دستی و معرفی گردشگری معنوی در «روایت عشق و هنر» چهارباغ