پیام سپاهان
داستانک/ شش و بیست دقیقه صبح
يکشنبه 28 اسفند 1401 - 23:04:00
پیام سپاهان - آخرین خبر / به ساعت نگاه کردم.
شش و بیست دقیقه صبح بود.
دوباره خوابیدم.
بعد پاشدم.
به ساعت نگاه کردم شش و بیست دقیقه صبح بود.
فکر کردم: هوا که هنوز تاریکه حتما دفعه اول اشتباه دیده ام.
بازار

پیام سپاهان


خوابیدم.
وقتی پاشدم هوا روشن بود ولی ساعت همون شش و بیست دقیقه صبح بود.
سراسیمه پاشدم. 
باورم نمیشد ساعت مرده باشد.
به این کارها عادت نداشت من هم توقع نداشتم.
آدم ها هم مثل ساعت ها هستند. بعضی ها کنارمان هستند مثل ساعت، مرتب،همیشگی.
آنقدر صبور دورت میچرخند که چرخیدنشان را حس نمیکنی.
بودنشان برایت بی اهمیت میشود. همینطور بی ادعا میچرخند. 
بی آنکه بگوید باتریشان دارد تمام میشود.
بعد یهو روشنی روز خبر میدهد که دیگر نیست.
" قدر این آدم ها را بدانیم
قبل از شش و بیست دقیقه صبح! "

http://www.sepahannews.ir/Fa/News/522310/داستانک--شش-و-بیست-دقیقه-صبح
بستن   چاپ