پیام سپاهان
روز ملی دماوند؛ افسانه‌ها و داستان‌های پیرامون نماد معروف ایران زمین
دوشنبه 13 تير 1401 - 14:27:07
پیام سپاهان - آخرین خبر / دماوند از ابتدا برای مردم ایران مکانی ویژه و اسرار‌آمیز بود و تخیل آن‌ها را برای داستان‌سرایی و افسانه‌سرایی بر می‌انگیخت. داستان‌ها و افسانه‌هایی که پای بسیاری از آن‌ها به ادبیات ایران باز شد.
دماوند و ضحاک
یکی از مشهورترین افسانه‌های پیرامون دماوند داستان ضحاک و به بند کشیده شدن او در کوه دماوند است. فریدون عدالت خواه پس از ظلم‌های فراوان ضحاک و به تنگ آمدن مردن ایران از ظلم‌های او، به همراه کاوه آهنگر، ضحاک را دستگیر و در غاری در دماوند به بند کشید. فریدون در ابتدا قصد داشت ضحاک را بکشد اما ندایی از آسمان از او خواست که او را زنده نگه دارد و تنها او را به بند بکشد.
آن‌طور که این افسانه می‌گوید قرار است ضحاک در بند باشد تا زمانی که آخرالزمان از راه برسد، او در این روز از بند می‌گریزد، شروع به کشتن مردم می‌کند و در نهایت به دست گرشاسب کشته می‌شود. قدرت این افسانه به اندازه‌ای است که تا مدت‌ها بسیاری از مردم محلی ساکن دماوند و اطراف آن صداهای ناشی از کوه دماوند را به ضحاک نسبت می‌دادند و می‌گفتند این صدای ناله‌های ضحاک است که منتظر روزی مانده که قرار است از بند آزاد شود.
بران گونه ضحاک را بسته سخت سوی شیر خوان برد بیدار بخت
همی راند او را به کوه اندرون همی خواست کارد سرش را نگون
بیامد هم آنگه خجسته سروش به خوبی یکی راز گفتش به گوش
که این بسته را تا دماوند کوه ببر همچنان تازیان بی‌گروه
مبر جز کسی را که نگزیردت به هنگام سختی به بر گیردت
بیاورد ضحاک را چون نوند به کوه دماوند کردش ببند
به کوه اندرون تنگ جایش گزید نگه کرد غاری بنش ناپدید
دماوند و کیومرث، نخستین انسان روی زمین
تاریخ بلعی دماوند را محل زندگی کیومرث (گیومرد به زبان پهلوی) می‌داند؛ کیومرث که در بسیاری از افسانه‌های ایرانی از او به عنوان نخستین انسان روی زمین یاد می‌کنند و در شاهنامه به عنوان نخستین شاه ایران شناخته می‌شود.
همچنین گفته می‌شود فرزند کیومرث نیز در دماوند دفن شده است، آن‌طور که افسانه‌ها می‌گویند کیومرث پس از کشته شدن فرزندش او را به بالای کوه دماوند می‌برد، خداوند بر سر کوه دماوند چاهی ایجاد می‌کند و کیومرث فرزند خود را درون آن می‌اندازد. کیومرث پس از آن در کنار چاه آتشی برپا می‌کند، این آتش را در چاه می‌اندازد و از آن روز تا امروز این آتش روزی ده تا پانزده بار پر می‌زند و به هوا می‌رود. آتشی که دیو را از فرزند کیومرث دور نگه می‌د‌ارد.
دماوند و آرش کمانگیر؛ جشن تیرگان
داستان معروف دیگری که در آن به دماوند اشاره شده، داستان آرش کمانگیر است. بر اساس منابع و آن‌طور که در شاهنامه آمده است، ایران و توران سال‌ها با هم در جنگ بودند و تورانیان سرانجام توانستند منوچهر شاه ایرانی را در مازندران شکست دهند. ایران و توران برای صلح و سازش با یکدیگر توافق می‌کنند و برای آنکه مرز دو کشور با هم مشخص شود، می‌پذیرند از سمت مازندران تیری به سمت مشرق پرتاب شود تا هر جایی تیر فرود آمد همان جا مرز ایران و توران باشد.
آرش که در میان ایرانی‌ها به پهلوانی و قدرت شهره بود و یکی از بزرگ‌ترین کمانداران ایران زمین محسوب می‌شد، برای انجام این کار انتخاب شد. فرشته زمین از آرش خواست تا کمان را بردارد و تیری به سمت شرق پرتاب کند. آرش که می‌دانست پهنای کشور ایران به نیروی بازوی او بستگی دارد و باید تمام توان خود را برای انجام این کار بگذارد، در نزد مردم چنین گفت:
ببینید و شاهد باشید که من پیش از پرتاب این تیر هیچ زخمی بر تن ندارم و سالم هستم، در حالی که می‌دانم پس از پرتاب این تیر تمام تنم زخمی می‌شود و جانی در بدنم باقی نمی‌ماند.
آرش تیر و کمان را برداشت، به بالای کوه دماوند رفت، تمام نیروی خود را در تیر قرار داد، آن را به دورترین جای ممکن پرتاب کرد و خود جان به جان آفرین تسلیم کرد. هرمز خدای بزرگ به فرشته باد دستور داد نگهبان تیر باشد و از آن مراقبت کند. تیر از بامداد تا وسط روز در آسمان در حرکت بود و از روی کوه‌ها و دشت‌ها گذشت تا در نهایت در کنار رود جیحون روی تنه بزرگ‌ترین درخت گردوی زمین نشست. اینجا مرز ایران و توران شد و ایرانیان هر سال این روز را جشن گرفتند.
این البته یکی از دو روایتی است که درباره جشن تیرگان وجود دارد، روزی که در تایخ شمسی مصادف با 13 تیر است و برخی از ایرانیان هنوز آن را جشن می‌گیرند.
دماوند در ادبیات ایران
به غیر از شاهنامه، می‌توانید در اشعار دیگر شاعران ایرانی مانند اسدی طوسی، ناصر خسرو، فخرالدین اسعد گرگانی و خاقانی داستان‌هایی مرتبط با دماوند و ضحاک را بخوانید. اما شاید مشهورترین شعری که درباره دماوند سروده شده است و همه ما کم و بیش آن را حفظ هستیم، قصیده معروف ملک الشعرای بهار به نام دماوندیه باشد.
قصیده‌ای که بهار آن را در سال 1301 سرود و هنوز بعد از این همه سال هر بار که دماوند را می‌بینیم این شعر به ذهن‌مان می‌رسد:
ای دیو سپید پای در بند! ای گنبد گیتی! ای دماوند!
از سیم به سر یکی کله خود ز آهن به میان یکی کمر بند
تا چشم بشر نبیندت روی بنهفته به ابر، چهر دلبند
تا وارهی از دم ستوران وین مردم نحس دیومانند
با شیر سپهر بسته پیمان با اختر سعد کرده پیوند
برگرفته از/www.homsa.net/

http://www.sepahannews.ir/Fa/News/366719/روز-ملی-دماوند؛-افسانه‌ها-و-داستان‌های-پیرامون-نماد-معروف-ایران-زمین
بستن   چاپ