پیام سپاهان - دنیای اقتصاد / «ضرورت تصمیمگیری عقلایی و رد تئوری بقا» عنوان یادداشت روز در روزنامه دنیای اقتصاد به قلم مهدی فیضی است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
تصمیمگیری افراد در موقعیتهای مختلف، ترکیبی است از تفکر سریع و شهودی (سیستم1) و تفکر کُند و تحلیلی (سیستم2)؛ مثلا واکنش افراد در شرایط بحرانی، مثل حمله حیوانی وحشی، اغلب تحتتاثیر ترس یا خشم است و نه ارزیابی عقلانی. اما در حل یک مساله ریاضی از منطق به جای هیجان استفاده میکند. از آنجا که سیستم2 نیازمند تلاش ذهنی و تمرکز است و با فعالیت مداوم خسته میشود، تصمیمهای ما بیشتر با سیستم1 براساس قواعد سرانگشتی و شهودی گرفته میشود که البته مستعد انواع سوگیریهاست و گاه منجر به تصمیمهای اشتباه میشود.
برخلاف افراد اما انتظار میرود تکیه نظام تصمیمگیری یک کشور همواره روی سیستم2 باشد: از گذشته درس بگیرد و رو به آینده داشته باشد، هزینه - فایده کند و پیامدهای ناخواسته و درازمدت تصمیمها و اثرات سرریز و ناملموس آنها را نیز در نظر بگیرد. در ایران اما درحالیکه عموما سیستم2 درگیر حل مسائل گذشته است که گاه به حالت بحرانی رسیدهاند، سیستم1 با واکنشی دیرهنگام به شکل اقدامی اضطراری یا برساختن قرارگاهی جدید از سر ضرورت یا فشار به امری پیشترانکارشده یا نادیدهانگاشتهشده، نقشی مهم در نظام تصمیمگیری دارد.
بازار
![]()
این جاماندن در گذشته و نگاه به عقب منجر به نوعی اختلال در دیدن درست مسائل پیش رو شده و درنهایت گاه به تصمیمهای هیجانی برای پاسخ به آنها انجامیده است. شاید انباشت مسائل و بحرانهای پیشینی چنان بوده است که به سیاستگذاران مجالی برای پرداختن به مسائل پیش رو نمیداده است تا باز این مسائل حلنشده پسینی خود به بحرانهای مزمنشده پیشینی در آینده تبدیل شوند. گاه نیز به دلیل اولویتبندی نادرست مسائل کنونی، دردهای قابل ترمیم امروز با امکان اصلاح تدریجی را به زخمهای ماندگار فردا تبدیل کردهاند که درمانهای دردآور دارند.
در چنین شرایطی، گاه این طور به نظر میرسد که گویی عقلانیت چندانی در شیوه تصمیمگیری در مقابل انواع بحرانهای پیش رو نیست و فرآیند تصمیمگیری بیشتر به تلاش برای کمتر عقب ماندن تبدیل شده تا گامی به جلو گذاشتن؛ تلاش برای ناترازی کمتر در عرضه برق یا کسری بودجه کمتر وقتی وجود این ناترازیها و کسریها از پیش پذیرفته شده و حتی طبیعی شده است. برای بحران صندوقهای بازنشستگی در آینده نزدیک کاری نمیشود چون قوای عاقله نظام تصمیمگیری درگیر حل انواع دیگر ناترازیها در حوزه انرژی هستند.
احتمالا آن زمان هم که رودررویی با بحران این صندوقها جایی برای انکار باقی نگذارد، ابتدا تصمیمی هیجانی گرفته میشود تا بعد تحلیلهای عقلانی به دنبال راهی برای مسالهای باشند که باید سالها پیش برای آن اندیشیده میشد. به این ترتیب در این چرخه معیوب، نهادهای تصمیمگیر از سیاستگذاری برای بحرانهای درهمتنیده و متناوب باز میمانند و هر روز از سویی در تشخیص مسائل و درک موقعیت کمتوانتر و از سوی دیگر در کنش موثر برای حل آنها فرسودهتر میشوند. این فرسودگی نهادی در تصمیمگیری بهینه و بهنگام، زمانی مهمتر میشود که با مسالهای حاد و پیشبینینشده مانند جنگ مواجه میشویم که پیامدهایی گسترده در فضایی با عدمقطعیت فراوان دارند. جنگ پدیدهای طبیعی نیست و در یک زندگی معمولی افراد نباید نگران بمباران خانههای خود باشند. تجاوز اسرائیل به ایران، صرفا نه یک نبرد نظامی بلکه همزمان آزمونی سخت برای کارآمدی نهادهای تصمیمساز و آیندهنگری سیاستگذاری است. جنگ اخیر نظام تصمیمگیری کشور را که بیشتر نگاهی به گذشته داشت، ناگهان به زمان حال پرتاب کرد و دربرابر واقعیت هولناک و نااندیشیدنی جنگ با همه بیرحمی و غیرمنتظرگیاش قرار داد. این رویارویی ناخواسته با این واقعیت سرد و تلخ، تجربهای جدید در دهههای اخیر برای نظام تصمیمگیری کشور است که در ادامه میتواند مسیرهای متفاوتی را در پیش گیرد.
پرتاب شدن به لحظه سخت اکنون در میانه جنگی تحمیلی از سویی ممکن است مسائل فرداها را بیشتر از پیش در مقابل نظام تصمیمگیری قرار دهد و سیستم 2 را به جای درگیری در گذشته، معطوف به آینده کند. از سوی دیگر اما شاید فاصله گرفتن از گذشته و زیستن ناگریز در زمان حال در زمانه بحران، ممکن است غریزه ناخودآگاه بقا را در نظام تصمیمگیری فعال کند و بیش از پیش فرمان را به دست سیستم 1 بدهد. اخراج گسترده مهاجران افغانستانی در روزهای گذشته نشانی از چیرگی این سیستم 1 دستکم در این مساله خاص دارد که میکوشد برای مسالهای پیچیده که سالها مورد کمتوجهی بوده، پاسخی فوری و ساده پیدا کند. این سیاست ناگهانی اما خود میتواند نشانهای از چیرگی سیستم 1 در نظام تصمیمگیری در زمانهای باشد که بیش از همیشه به محاسبهگری و عقل سرد نیاز دارد.
امیرپرویز پویان، از بنیانگذاران و نظریهپردازان سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، در «ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا» با به چالش کشیدن بیتحرکی و انفعال گروههایی که تنها به مبارزه سیاسی، به عنوان تئوری بقا، باور داشتند، مبارزه مسلحانه را ضروری میدانست. امروز اما در زمانهای که مجالی برای آزمون و خطا و فرصت برای به تعویق انداختن بحرانهای انباشته گذشته نیست و روزگار با ترکیبی غریب از هیجانهایی سخت آمیخته است که مسیر تصمیمگیری را دچار انواع سوگیریها میکنند، همه دلسوزان و دغدغهمندان کشور باید بر این نکته پای بفشارند که برای پایداری ایران و حفظ تمامیت ارضی کشور، زمام امور تصمیمگیری کشور باید بیشتر از گذشته به عقلانیت سرد و خلاقیت گرم سپرده شود.
به بیان دیگر، از سویی این جنگ، فرصتی است تا شاید به جای تداوم چرخه انکار، تاخیر و واکنش شتابزده بر مبنای سیستم 1، تصمیمهایی حسابشده و بر مبنای هزینه-فایده برای آینده با کمک سیستم 2 گرفته شوند که تاکنون بیشتر درگیر گذشته بوده است. از سوی دیگر، حل بخش بزرگی از مسائل امروز ایران، از بحرانهای زیستمحیطی تا چالشهای اقتصادی، نیازمند ابتکار و جسارت در طراحی راهحلهای تازهاند. اما آنچه در وضعیت جنگی مشاهده میشود، عموما غلبه نگاه محافظهکارانه است: ابتکار در چنین زمینهای نهتنها پاداش نمیگیرد که گاه با بیاعتمادی یا مقاومت و حتی حذف روبهرو میشود و چالشهای نظام تصمیمگیری و ترس از ریسک نیز فضا را برای فکرهای تازه و اقدامهای متفاوت تنگ میکند. بعد این جنگ، به نظر میرسد هیچیک از ما آدمهای قبل آن نخواهیم بود و هریک زخمی در جان و روان خود از آن با خود خواهیم داشت. بسیاری از سیاستها و تصمیمهای کلان ما نیز اگر میخواهند به آدمهای این مملکت امید و آینده بدهند، نمیتوانند همان سیاستهای قبل باشند و باید با عقلی سرد خلاقانه طرحی نو دراندازند.
http://www.sepahannews.ir/Fa/News/973305/سرمقاله-دنیای-اقتصاد--ضرورت-تصمیمگیری-عقلایی-و-رد-تئوری-بقا