پیام سپاهان
میان دو زندگی
پنجشنبه 12 تير 1404 - 20:13:32
پیام سپاهان - روزنامه سازندگی /متن پیش رو در سازندگی منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
مرتضی کاخی، شاعر و پژوهش‌گر ادبی و دیپلمات سابق، چندی قبل و در بی‌خبری در 86 سالگی درگذشت. هرمز همایون‌پور، مترجم، پژوهش‌گر و سردبیر فصل‌نامۀ «نقد و بررسی کتاب تهران» با تأیید این خبر و بیان این‌که مرتضی کاخی مدتی قبل از دنیا رفته است، به ایسنا گفت: «ایشان در خردادماه از دنیا رفته است. در سال‌های اخیر به بیماری آلزایمر مبتلا بود و بیماری‌اش پیشرفت کرده بود.» مرتضی کاخی در سال‌های پایانی عمرش، قبل از این‌که بیماری او را خانه‌نشین کند، در کارهای خیریه مشارکت داشت. در سال‌ 1394 یک آلبوم موسیقی به نام «اوسنه» روانه بازار شد که او در آن، شعرهایی را با لهجۀ مشهدی دکلمه کرد. تمام عواید این آلبوم به مدت پنج سال به انجمن ام‌اس ایران تعلق گرفت. دو سال بعد نیز در افتتاحیه نمایشگاه «برای نجات کودکان» برای حمایت از کودکان دارای بیماری نقص ایمنی حضور یافت که در روز نخست آن، ده‌ها میلیون تومان اثر هنری به فروش رسید.
ترجیح ادبیات بر سیاست
مرتضی اخوان کاخی زادۀ 25 آبان 1317 در محلۀ باغ ‌سلطانی تربت حیدریه بود. کاخی اهل خراسان بود، اهل سرزمین خاوران، همان خاورانی که رودکی، فردوسی، خیام، عطار، سنایی، شیخ نجم‌الدین کبری اویسی، ابوریحان بیرونی، بیهقی، ناصرخسرو و مولوی را در دامن خود پروراند. کاخیی نیز فرزند همین آب و خاک استعدادپرور است، آثار نخست قلمی او از 12 سالگی در مطبوعات محلیی خراسان و مشهد چاپ شد. در 24 سالگیی، دورۀ دکتری حقوق قضایی را در دانشگاه تهران با موفقیت به پایان می‌برد. خودش می‌گوید: «چندین سال در مکتب‌خانه‌های تربت‌حیدریه و مشهد، در کنار سایر علوم کلامی، مبانی صنایع بدیعی و بحور و عروض و تاریخ و جغرافیای شعر فارسی را آموختم.» کاخی بعد از دورۀ تحصیل، وارد وزارت امور‌خارجه شد و به تدریج به بالا‌ترین مقام رستۀ سیاسی در این وزارت‌خانه می‌رسد و سه سال بعد از انقلاب بازنشسته می‌شود. او «قرارداد شط‌العرب» را نوشته؛ همان قراردادی که صدام آن را پاره و به ایران حمله کرد. او زحماتی هم برای بازپس‌گیری جزایر سه‌گانه کشید. کاخی 22 سال از عمرش را به‌عنوان دیپلمات گذراند و بعد از اتمام مأموریتش به ایران بازگشت. در دوران جنگ هم مشاور عالی سیاسی بود، بعد از بازنشستگی ترجیح داد به کارهای فرهنگی که از اول ذوق آن‌ را داشت، بپردازد. کاخی به تناسب شغلش زبان‌های خارجی را یاد می‌گیرد و کم‌کم با شعر اروپایی و قبل‌تر از آن با شعر عربی آشنا می‌شود. آشنایی با آن شعرها و مکاتب غربی، نگاه او را به شعر تغییر می‌دهد و با کسانی چون مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو، فروغ فرخزاد و سهراب سپهری آشنا می‌شود. کاخی خود دربارۀ دو بخش مهم فعالیت‌هایش گفته بود: «من سال‌ها دیپلمات بودم و سیاست را به خوبی درک می‌کنم. اما برای سیاست‌ورزی، هیچ‌گاه مانند ادبیات، نقشه راه برای خودم متصور نبودم.» «روشن‌تر از خاموشی» (گزیده‌ شعر امروز ایران (1357- 1300))، «آنتولوژی شعر معاصر ایران» و «باغ بی‌برگی» (یادنامۀ مهدی اخوان ثالث) از آثار مشهور اوست. از دیگر آثاری که توسط مرتضی کاخی منتشر شده است به کتاب‌های «قدر مجموعه‌ گل»، برگزیده‌ای از غزل فارسی از آغاز تا امروز همراه با شرح و توضیح، «گفت‌وگوی شاعران: مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو، فروغ فرخزاد، سهراب سپهری، م. آزاد تهرانی» همچنین «صدای حیرت بیدار؛ گفت‌وگوهای مهدی اخوان ثالث» می‌توان اشاره کرد. در ابتدای دهۀ 60 بخش عمده کتاب «اندیشۀ سیاسی از افلاطون تا ناتو» نوشتۀ برایان ردهد را ترجمه کرد اما آن را ناتمام گذاشت تا پس از چند سال، باقی کتاب را برای ترجمه به اکبر افسری سپرد و سرانجام این کتاب در سال 1373 منتشر شد. کاخی در مقدمۀ کتاب نوشت: «در این کتاب، خواننده تنها با زندگی و اصول افکار و نقد آثار فلاسفۀ بزرگ سیاسی جهان روبه‌رو نمی‌شود بلکه میزان و نحوۀ حضور این افکار را در جوامع مختلف بشری عصر حاضر درمی‌یابد؛ چیزی که دلیل اصلی تألیف این کتاب بوده است.» کاخی در زمینه حقوق نیز ویراستاری کتاب «حقوق بین‌الملل خصوصی» درس‌گفتارهای محمد نصیری، رئیس پیشین دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران را برعهده گرفت. هم‌چنین در دوران بازنشستگی خود، جلد سوم دائره‌المعارف مصاحب را که سال‌ها معطل مانده بود، سامان داد و منتشر کرد.
خدمت به اخوان
ارتباط کاخی با مهدی اخوان ثالث، ارتباط متفاوتی بود. کاخی بعد از مرگ اخوان ثالث، به درخواست خانواده‌اش و درخواست خود او که گویا از قبل به او گفته بود قصد دارد منتخبی از شعرهایش را منتشر کند، این کار را انجام داد و کتاب‌های ماندگاری خلق کرد: «اخوان در زمان شاه برای همیشه از کار معلمی کنار گذاشته شد و از انجام کارهای دولتی هم منع شد. او فقط یک شاعر بود و خارج از شاعری‌اش یک روستایی ساده و اعتبار عمده‌اش در کار شاعری‌اش خلاصه می‌شد. دیدم که آثار پراکنده‌ای دارد و خانواده‌اش نیز به درآمدی نیاز داشتند، پس پسر اخوان را به کارهای مقدماتی انتشاراتی واداشتم. او هم انتشارات «زمستان» را راه‌ انداخت، بعد از آن کتاب‌های مربوط به اخوان را به زمستان می‌دادم.» آن‌چه کاخی دربارۀ اخوان ثالث نوشته 6 کتاب است که بعضی از آن‌ها به چندین و چند چاپ رسیده است، مثل «باغ بی‌برگی» که همۀ حقوق مربوط به خود را به خانوادۀ اخوان ثالث بخشید و این‌گونه توانست قدری به خانواده اخوان، که غیر از شاعری شغلی نداشت، کمک کند.
شعر هنر واقعی ایران
کاخی معتقد بود: «هنر واقعی ما ایرانیان شعر است؛ یعنی نه در رمان‌نویسی و در مقایسه با نمونه‌های برتر این هنر در آلمان، انگلیس، فرانسه به‌خصوص روسیه، ما ملت برجسته‌ای هستیم و نه در موسیقی که حتی از این، به‌مراتب، پایین‌تریم. تعارف را کنار بگذاریم، موسیقی ایرانی، تنها برای ما خوب است و بس. در تئاتر و دیگر هنرها هم کمابیش، جایگاه جهانی ما در همین اندازه‌ها است که عرض کردم. اما در شعر، حرف داریم.» کاخی به شعر نو گرایش داشت و خود می‌گفت: «در تمام مدتی که با شعر سر و کار داشتم، به دنبال شعر نو بودم؛ منتها «نو» را بر هم زدن همه ضرورت‌ها نمی‌دانم. یعنی سخنی را بخوانی که ندانی چه می‌گوید و کجا می‌خواهد برود. بیشتر انحراف از جایی شروع می‌شود که فرو رفتن در گذشته تا حد پوسیدگی رخ دهد؛ یا این‌که شیفته شدن به نوبرانه‌گویی به بی‌ریشگی برسد. باید تنبلی ذهنی و فرار از زیر بار دانستن را به بهانۀ‌ بی‌جهت «کهنگی و به کهنه دچار شدن» کنار بگذاریم. زمانی با خیال راحت می‌توان گفت شعر نو که شاعرش همچون نیما، اخوان، شاملو، فروغ و سپهری، آشنایی و عبور از شعر کهن را تجربه کرده‌اند. خیلی از دوستانم که طرفدار و دلبسته سبک کلاسیک‌اند، مرا مورد انتقاد قرار داده‌اند که تو که شعر کلاسیک فارسی و ابهت آن‌ را می‌شناسی، چرا از شعر مدرن تعریف می‌کنی؟ در حالی‌که خودشان که این همه از شعر مدرن انتقاد می‌کنند، شعرهایی از این دست را نخوانده‌اند و معلوم نیست بر چه اساسی قضاوت می‌کنند. من اگر از شعر مدرن طرفداری می‌کنم، لااقل شعر کلاسیک را کامل خوانده‌ام. بعضی از کسانی که با ادبیات معاصر مخالفت می‌کنند و با آن دشمنی دارند، دلیل علمی نمی‌آورند و تحلیلی هم نمی‌آورند تا بفهمیم که اشکال آن چیست. عده‌ای هم هستند مانند شفیعی‌کدکنی که شعر معاصر و کلاسیک را می‌شناسند و صحبت می‌کنند. عده‌ای مرتجع و متحجر در دانشگاه‌های ما هستند که این موضوع را گزک قرار داده‌اند که کسانی که شعر مدرن می‌گویند، ادبیات کلاسیک را نمی‌شناسند و بی‌سوادند. باید گفت اگر این عده بی‌سوادند، بی‌سوادی چیز مهمی نیست؛ با خواندن رفع می‌شود ولی تحجر با خواندن هم حل نمی‌شود و می‌ماند چراکه مرض است و به معالجه نیاز دارد. پست‌مدرنیسم در شعر در هیچ جای دنیا جا نیفتاده است و بیشتر در نقاشی و تئاتر کاربرد دارد تا در شعر. من پست‌مدرنیسم را از نزدیک دیده‌ام، نه این‌که آن‌ را از طریق ترجمه فهمیده باشم. چیزهایی که این‌جا می‌بینم، ادا و تقلیدی از پست‌مدرنیسم است. اگر بخواهم صریح صحبت کنم و ترسم را کنار بگذارم من شعر این‌ها را شعر نمی‌دانم چراکه این دسته خودشان برای خود شعر می‌گویند و برای خود نقد و نظری هم می‌دهند و غالباً به هزینه خود کتاب‌های‌شان را چاپ می‌کنند. بنابراین کل این جریان را در ایران و در شعر فارسی، یک فرصت‌طلبی یا یک شوخی ژورنالیستی و یا به قول مولانا «یک شکار سایه» که هنوز هم هست، می‌دانم. اغلب شاعران این جریان، تلقی غیرکافی و نادرست دارند که آن را از روی مقالات ترجمه‌شده غربی استنباط کرده‌اند. شاعر ابتدا باید شعر بگوید سپس ادبا و منتقدان هستند که سبک او را تعیین می‌کنند؛ نه این‌که سبکی را به صورت نفهمیده، ناقص و نسجنیده در نظر بگیرند و برای مطرح کردن نام خود به این سبک که با شعر امروز قرابتی دارد، خودنمایی کند. کسانی که از پست‌مدرنیسم دم می‌زنند و فقط به این افراطی‌گری در شکل و آن هم از حد افراطی شدید تا حد عملیاتی در حوزه آکروباسی و تغییر کلمه به علایم و نقطه‌گذاری پرداخته‌اند فقط به بخش ظاهری آن نگاه کرده‌اند.
کاخی دربارۀ این‌که چرا شعر معاصر ایران جهانی نشده است، می‌گفت: «صدای ما آن‌قدر بلند نبوده است که در میان صداهای بلند جهانی شنیده شود و به جایی برسد؛ شعر موجود معاصر ما فاقد زبان فاخر و مضمون جهانی است که باید در کنار شعر باشد. ما همیشه در عرصۀ‌ شعر، حرف‌های زیادی برای گفتن داشته‌ایم، در زمینه‌هایی مانند موسیقی و هنرهای تجسمی، ادعایی نداشتیم. نثر را هم خیلی دیر شروع کردیم و در کنار غول‌های بزرگ ادبیات داستانی جهان نمی‌توانیم انتظار چندانی داشته باشیم؛ اما در مورد شعر، مسأله متفاوت است. واقعیت نشان می‌دهد که وقتی صدای ما بلند نبوده به ما توجه نشده است. برای چند تا رباعی خیام، وقتی یک انگلیسی یا فرانسوی شما را در خیابان می‌بیند ‌با شیفتگی می‌گوید: تو از کشور خیام می‌آیی؟ اما به‌راستی آیا برای یک شاعر قدیمی آنان این‌قدر احترام قائلیم؟ ما امروز قدمان کوتاه و صدای‌مان ضعیف شده است. ‌اگر صداهایی که نیما یوشیج و پس از او مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو، فروغ فرخزاد و سهراب سپهری بلند کردند با صداهای دیگری درهم می‌پیچید، آن‌گاه به جریان عظیمی تبدیل می‌شد و تمام دنیا صدای ما را می‌شنید.
بازار

http://www.sepahannews.ir/Fa/News/972792/میان-دو-زندگی
بستن   چاپ