چهارشنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۴

اقتصادی

سرمقاله ایران/ صراحت رئیس‌جمهوری در مقابل بحران پنهان‌کاری

سرمقاله ایران/ صراحت رئیس‌جمهوری در مقابل بحران پنهان‌کاری
پیام سپاهان - ایران / «صراحت رئیس‌جمهوری در مقابل بحران پنهان‌کاری» عنوان یادداشت روز در روزنامه ایران به قلم عبدالکریم حسین‌زاده است که می‌توانید آن را در ادامه بخوانید: ...
  بزرگنمايي:

پیام سپاهان - ایران / «صراحت رئیس‌جمهوری در مقابل بحران پنهان‌کاری» عنوان یادداشت روز در روزنامه ایران به قلم عبدالکریم حسین‌زاده است که می‌توانید آن را در ادامه بخوانید:
گاهی گفتنِ حقیقت سنگین است اما نگفتنِ آن مرگ‌آور. در تاریخ سیاست لحظاتی هست که دولت‌ها میان دو راهی مصلحت و حقیقت می‌ایستند؛ یک‌سو آرامش کوتاه‌مدت پنهان‌کاری است و سوی دیگر بی‌قراری صداقت. اکثر دولت‌ها اولی را برمی‌گزینند؛ معدودی اما دومی را و آنان‌اند که مسیر تاریخ را تغییر می‌دهند.
سخنان و اظهارات صریح رئیس‌جمهوری درباره بحران‌های واقعی کشور را باید در همین چهارچوب دید؛ از خشکسالی و خطر فرونشست زمین تا هشدار درباره آینده تهران. سخنانی که نه از سر ناامیدی، بلکه از سر واقع‌بینی و مسئولیت بیان شده‌اند. هر چند برخی تلاش‌ها به کار رفت تا به جای پرداختن به اصل بحران‌های مورد اشاره و روش حل آنها، رئیس‌جمهوری را متهم به «سیاه‌نمایی» و «نگران کردن مردم» کنند. گویی اگر چشم بر واقعیت ببندیم، بحران هم ناپدید می‌شود. اما تاریخ نشان داده است که پنهان کردن واقعیت خودِ بحران است. هیچ جامعه‌ای با سکوت و سانسور به سلامت نرسیده است.
اتفاقاً سخنان اخیر دکتر پزشکیان باید تبدیل به نقطه آغازی در کلیت دولت برای نگرش به مسائل و بحران‌های کشور شود. در دهه‌های گذشته ما بارها آزموده‌ایم که پوشاندن حقیقت به نام مصلحت جز انباشت خطا و فرسایش اعتماد نتیجه‌ای نداشته است. در هر بزنگاه ملی از اقتصاد تا محیط‌زیست، عادت کرده‌ایم واقعیت را نرم‌تر، کوتاه‌تر یا ناقص بگوییم. اما حاصل چه بوده است؟ امروز همان بحران‌هایی که سال‌ها درباره‌شان سکوت شد، چون تندبادی بر سر کشور وزیده‌اند.
«جان استوارت میل» در قرن نوزدهم میلادی هشدار داد: «اگر حقیقت را از بیمِ آسیب گفتن پنهان کنیم، توانِ شناختِ حقیقت را از دست خواهیم داد.» امروز در قرن بیست‌ویکم این هشدار نه‌تنها فلسفی، بلکه راهبردی است. ما سال‌هاست از پیامدهای پنهان‌کاری رنج می‌کشیم. بحران آب، فرسایش خاک، ورشکستگی صندوق‌ها، بدهی‌های پنهان و واقعیت‌هایی که هر بار پرداختن به آنها و رفتن در مسیر حل بنیادین‌شان «به وقت مناسب» موکول شدند، حالا بر دوش مردم سنگینی می‌کنند. در چنین زمینه‌ای اقدام رئیس‌جمهوری برای گفتن صریح واقعیت‌های کشور، نه‌تنها صرفاً یک موضع‌گیری سیاسی نیست بلکه می‌تواند یک چرخش پارادایمی در حکمرانی باشد؛‌ گذار از «سیاستِ کنترل اطلاعات» به «سیاستِ اعتماد». این تصمیم بازتعریف رابطه دولت و ملت است، رابطه‌ای که دیگر بر ترس از دانستن بنا نمی‌شود، بلکه بر بلوغ دانستن استوار است.
بازار
آنچه رئیس‌جمهوری امروز می‌گوید، نه اغراق است و نه تهدید. بخشی از واقعیتی است که دیر یا زود باید گفته می‌شد. واقعیتی که همچنان بخش‌های ناگفته دیگری هم دارد. او برخلاف سنت مألوف سیاست‌ورزی در ایران، ترجیح داده به جای تزئین واقعیت، آن را بی‌پرده با مردم در میان بگذارد. این یعنی احترام به مردم، نه بی‌اعتمادی به آنان.
بخشی از کسانی که امروز از گفتن واقعیت می‌ترسند، همان‌هایی‌اند که روزی در ماجرای برجام و برای تأکید بر افشای بخش‌های امنیتی مذاکرات فریاد می‌زدند «مردم نامحرم نیستند.» آن زمان دانستن را حق مردم می‌دانستند و امروز در قبال موضوعاتی که زیست روزمره جامعه را درگیر خود کرده، سکوت را مصلحت می‌دانند. این تناقضی آشکار است. گویی دانستن تا زمانی فضیلت است که در خدمت رقابت سیاسی باشد، نه خدمت به جامعه.
شفافیت شعار نیست؛ بنیان حکمرانی مسئولانه است. اگر قرار است مردم در حل مسائل مشارکت کنند، باید بدانند چه چیزی در خطر است. نمی‌توان از جامعه خواست صرفه‌جویی کند، اما از وضعیت واقعی منابع آب چیزی نداند. نمی‌توان از مردم خواست مالیات بدهند و هم‌زمان واقعیت بدهی‌ها و ناترازی‌ها را پنهان کرد. بی‌اطلاعی مادر بی‌اعتمادی است.
واقعیت این است که سفیدشویی از سیاه‌نمایی خطرناک‌تر است. سیاه‌نمایی دست‌کم اصل بحران را می‌بیند، هر چند در اندازه آن اغراق می‌کند، اما سفیدشویی بحران را پاک می‌کند تا از نگاه‌ها پنهان بماند. بحرانِ انکار، دیر یا زود از دل زمین می‌جوشد. انکار، جامعه را بی‌دفاع می‌کند. مثل پزشکی که بیماری را پنهان می‌کند تا بیمار نترسد؛ در حالی که تأخیر در تشخیص گاه مرگبارتر از خود بیماری است.
این همان خطری است که جامعه ما بارها لمس کرده است. وقتی گفتن سخت می‌شود، شنیدن هم از میان می‌رود و وقتی شنیدن از میان رفت، دولت و ملت دو زبانِ بی‌گفت‌وگو می‌شوند. زبان‌هایی که هر کدام جملات خود را می‌سازند بی‌آنکه قوه شنیداری و ادراکی در طرف مقابل باشد.
گفتنِ حقیقت شجاعت می‌خواهد. رئیس‌جمهوری این مسیر دشوار را انتخاب کرده است، زیرا می‌داند اگر قرار است مردم در تصمیم‌های بزرگ سهیم شوند، باید به آنان اعتماد کرد. مردمی که حقیقت را می‌دانند آماده‌تر، صبورتر و همراه‌ترند. پنهان‌کاری شاید برای مدتی آرامش ظاهری بیاورد، اما در بلندمدت به فروپاشی سرمایه اعتماد منجر می‌شود و بی‌اعتمادی هیچ حکومتی را قوی نکرده است.
مضاف بر اینها باید بپذیریم که در عصر ارتباطات هیچ واقعیتی پنهان نمی‌ماند. دیر یا زود خبر از هر دیواری عبور می‌کند. در این دنیای جدید، شفافیت دیگر انتخاب نیست؛ ضرورت است. اگر ما حقیقت را نگوییم، حقیقت از دهان دیگران گفته می‌شود، گاه آمیخته با تحریف و سوء‌نیت. در چنین شرایطی، سکوت دولت بلندترین فریاد بی‌اعتمادی است.
شفافیت دشمن امید نیست، بلکه پیش‌شرط آن است. امید واقعی از آگاهی‌ زاده می‌شود، نه از انکار. مردمی که می‌دانند کشور در چه وضعی است، می‌توانند تصمیم درست بگیرند و حتی در دشواری‌ها هم همراه بمانند. اما مردمی که در تاریکی نگه داشته می‌شوند، در اولین لغزش از قطار اعتماد پیاده می‌شوند. مردمی که می‌دانند کشورشان در چه وضعی است، منتقد می‌شوند اما مأیوس نه. چون احساس می‌کنند در تصمیم‌سازی شریک‌اند، نه ناظر. رئیس‌جمهوری با صراحت خود، در حقیقت از یک اصل بنیادین دفاع می‌کند: حق مردم برای دانستن. این نه امتیاز که حق طبیعی ملت است. اگر مردم شریک درد باشند، شریک درمان نیز خواهند شد. او همچنین یک اصل طلایی دیگر را هم تثبیت می‌کند؛ کتمان درد دیگر هیچ امتیازی برای کسی به همراه نخواهد داشت.
حقیقت گاهی تلخ است. اما این تلخی‌ به اندازه‌ دروغِ شیرین ویرانگر نیست. امروز کشور ما بیش از هر زمان دیگر، به صداقت در گفتار و شجاعت در تصمیم نیاز دارد. سخنان شفاف و صریح رئیس‌جمهوری درباره بحران‌های کشور می‌تواند و باید گام ابتدایی برای رفتن به این مسیر باشد.


نظرات شما