رفتارهای قومیتگرایانه نباید وسیله ضربه زدن به دانشجو و اساتید شود
مقالات
بزرگنمايي:
پیام سپاهان - هم میهن /متن پیش رو در هم میهن منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
علاقه به خانواده و خاندان و قوم و قبیلهای که به آن تعلق داریم؛ طبیعتاً نه از معایب بلکه از محسنات محسوب میشود اما برای یک جامعه و یک کشور، این عرق قومیتی اگر در مقابل عرق ملی قرار گیرد، از تهدیدات به شمار میرود. طی همه سالهای اخیر بحث قومگرایی آنجا که به سمت تجزیهطلبی میرود به اشکال گوناگون مطرح شده است و بحث بر سر نحوه حضور آنها در فضای علمی طی روزهای اخیر با انتشار ویدئوی دفاع لیلا حسینزاده به میان آمده است. در این زمینه برای آسیبشناسی حضور این نوع نگاه در فضای علمی گفتوگویی با حمیدرضا جلاییپور، جامعهشناس داشتهایم که در ادامه میآید.
با توجه به حواشی اتفاق افتاده در ویدئوی جلسه دفاع از پایاننامه لیلا حسینزاده، تحلیل شما درباره نگرش فکری این نوع اشخاص در فضای علمی دانشگاهها چیست؟
این روزها دانشکده تعطیل بود. من همچنان از این رخداد خبر دست اول ندارم. خبرها را بیشتر در محدوده فضای مجازی شنیده و دیدهام. اجازه بدهید قبل از پاسخ به سوالات و ملاحظات شما به سه نکته اشاره کنم؛ نکته اول اینکه پایاننامه و جلسه دفاع در واقع جلسه ارائه تحقیق یک دانشجو است. ارائه تحقیق ارائه بیانیه سیاسی نیست. لذا انتظار این نیست که در ابتدای جلسه دفاع، بحث دانشجو با شعار سیاسی شروع شود. این کار قابل دفاع نیست و نمیشود آن را لاپوشانی کرد. این حرکت نسنجیده دانشجو ضربه به دیگر دانشجویان منتقد، اساتید بیپناه و ضربه به دانشکده بود.
نکته دوم اینکه شعار این دانشجو فقط شعار سیاسی و ضدحکومت نبود؛ شعار ضدایران بود. تخطئه وحدت سرزمینی و ملی عبور از خطوط همزیستی در میان مردمان این کشور است. دفاع از وحدت سرزمینی و ملی هم بهمعنای انکار تکثر قومی و فرهنگی نیست. کشور ایران با این وحدت و کثرت از کشورهای ریشهدار و قدیمی منطقه و جهان است. همه ما دنبال «ایران برای همه ایرانیان» هستیم. دفاع شعاری از جداییطلبان (پیشهوری و قاضی محمد که زیر پرچم روسها فعالیت میکردند) ضربه به میهن و خانه 85 میلیون ایرانی بوده و عبور از خط قرمز است. این کار را بدون شرمندگی باید محکوم کرد.
نکته سوم این است که یک دانشجو به هر دلیلی از خط قرمز رد شده است. ولی قواعدی برای رسیدگی به این امور وجود دارد و این کار نباید باعث ضربه زدن و انتقام از دانشجو، استاد راهنما و مشاور شود. ضربه زدن به دانشجو و اساتید زیر پا گذاشتن آزادی آکادمیک است. تا جایی که شنیدهام اساتید این پایاننامه مدافع حرکت و شعارهای دانشجو نبودند. زیرا دانشجو با آموزش دانشکده برای سالها مشکل داشت، اتفاقاً اساتید راهنما دنبال حل مشکل دانشجو و آموزش بودند. ضمن اینکه اگر با رادیکالیسم بعضی دانشجویان هم مواجهه مدنی صورت بگیرد، مشکلات همین پایاننامه هم قابل حل است. خیلی از پایاننامهها پس از داوری اصلاح و ترمیم میشود. دانشجویانی که چنین مواضعی دارند، واقعاً یگ «گروه» نیستند. ما در همه زمینهها «تکنواز» داریم. در واقع فضای کشور در وضعیت عدم تعادل بوده و فضای دانشجویی هم فضای انتقادی است. در میان هزار دانشجوی منتقد (که اکثراً حرف حساب دارند) شاید یک دانشجو هم چنین پا روخطی نکند. به ندرت این اتفاقات میافتد. لذا باید به بسترهای ایجاد ناراضی هم توجه کرد. مواضع افراطی و لحظهای یک نفر نباید حواس را از مشکلات اصلی دانشگاه و حکومت دور کند.
پدیده قومیتگرایی و تجزیهطلبی در جامعه از کجا ریشه گرفته است و چرا ما شاهد این نوع پدیدهها در محیطهای علمی مانند دانشگاهها هستیم؟
به موازات تقویت فرایند دولت-ملتسازی در دوران مدرن و در دوره دویستساله ایران، ما با دو چالش در برابر آن روبهرو بودیم؛ یکی قومگرایی و دیگری هم امتگرایی متعارض با دولت-ملت است. (وگرنه امتگرایی که فینفسه مشکلی ندارد؛ یک پدیده تاریخی در ایران بوده و هست. ایرانیان مسلمان با بقیه مسلمانان جهان دارای یک خدا، یک پیغمبر، یک قبله، امت بوده و هستند).
شما شاهد بودید در برابر ملیگرایی باستانگرای پهلوی اول، تا رضاشاه رفت و شمال و جنوب ایران توسط روسهای کمونیست و انگلیس اشغال شد. قومگرایی جداییطلبانه در مناطق ترکنشین و کردنشین به رهبری پیشهوری (در تبریز) و قاضیمحمد (در مهاباد) راه افتاد. یا در برابر ملیگرایی دینستیز و باستانگرای پهلوی، امتگرایی در اسلام سیاسی به راه افتاد، حتی میخواستند اسم خلیجفارس را هم عوض کنند. طبیعی است وقتی این چالشها در جامعه باشد، این چالشها در علوم اجتماعی و دانشگاه هم بازتاب پیدا میکند. راه مواجهه با این چالشها اولاً مواجهه منطقی و تبیینی با پدیده قومگرایی، ملیگرایی و امتگرایی است و ثانیاً تاکید بر «میهندوستی مدنی و در برگیرنده» خیلی مهم است. یعنی تاکید بر اینکه ایران برای همه ایرانیان است، نه برای بعضیها.
نقش اساتید دانشگاه در رقم خوردن این پدیدهها تا چه اندازه جدی است؟
مدتی است که دانشگاهها در ایران دو ضربه اساسی خوردهاند. این دو ضربه به همه چیز دانشگاه و نقش اساتید آسیب میزند. ضربه اول، دانشگاهها برای اینکه از سوی شورای انقلاب فرهنگی بهتر کنترل شوند «موقتیسازی» شدهاند؛ تقریباً همه کادر دانشگاهها یکجوری «موقتی» و روی هوا «معلق» هستند. آرامش لازم برای تحقیق و آموزش نیست. متاسفانه معیارهای غیرعلمی تعیینکننده وضع اساتید است. (به نظر من این «موقتیسازی» امور در دانشگاهها خود حکومت را موقتی و شلتر میکند؛ مسئولان توجه ندارند.)
ضربه دوم، تجاری شدن دانشگاهها است. خود مدرک (نه محتوای علمی دانشجو) بهعنوان علامت منزلت اجتماعی شده است. کشور به این همه تحصیلات تکمیلی نیاز ندارد. لذا در عمل کیفیت دروس و علمآموزی پایین آمده ولی میل و امکان مدرک گرفتن زیاد شده است. مقامات کشور دو دهه است که میخواهند با «عدد» کیفیت دانشگاههای ایران را بالا نشان دهند! درصورتیکه دانشگاه با حضور بهترین نخبگان و در شرایط «آزاد» رشد میکند. متاسفانه خبری میخواندم که در آلمان، یک بورس در رشته فیزیک پیشنهاد شده است که از طرف ایران چهل دانشجوی نخبه متقاضی شدهاند! شما ببینید در همه جوامع مهاجرت وجود دارد. ولی ایران 10سال است که با «رشد فزاینده مهاجرت تحصیلکردگان» روبهرو است و کاری انجام نمیشود و موقتیسازی را به دست سازمانهای گزینشی و حراستی سپردهاند.
جریان چپ شورایی که به جریان امروز قومگرایی و تجزیهطلبی مربوط میشود، چه تفاوتی با جریان چپ سیاسی دیگر در کشور دارد؟ آیا این جریان با آنها هماهنگی عقیده و نظر دارند یا خیر؟
در کشور ما خصوصاً با سیاستهای کنترلی و موقتیسازی همه چیز از جمله جریانهای سیاسی «سیال و ژلاتینی» هستند. در ایران انتخابات حزبی نیست و لذا جریانهای سیاسی خوب تمایزیابی و نهادی نمیشوند. من 25سال است بر روی موضوع اصولگرایان و اصلاحطلبان مطالعه میکنم، ولی خیلی سیال هستند و نمیشود خوب تحلیلشان کرد. لذا وضع جریان چپ بدتر از اصولگرایان و اصلاحطلبان است. ما جریان چپ تمایزیافته نداریم. بیشتر «گرایشات چپ» داریم. در ایران گرایش «سوسیالسم انسانی» و گرایش «سوسیالدموکراتیک» در میان چپها ضعیف است. یک «چپ انتقادگرا» هم داریم که بیشتر جریان فرهنگی هستند تا سیاسی. گرایش چپ رادیکال و سرنگونیطلب در فضای مجازی بیشتر دیده میشود.
چپ رادیکال هم از وضع موجود ناراضی هستند. ولی همین چپهای رادیکال هم دو نوع هستند؛ یکی، چپ رادیکال مضطر و جسور و یکی هم، چپ رادیکال تهراننشین که چپ مضطر را به جلو میاندازند. متاسفانه تا زمانی که در ایران زمینههای نارضایتی وجود دارد، تا زمانیکه شایستهسالاری در دستان خالصگرایان است، تا زمانیکه موقتیسازی وجود دارد، این ناراضیان رادیکال هم اینجا و آنجا حضور دارند، نمیشود به استاد راهنما گیر داد. حتی برخورد سخت با دانشجو هم پاسخ نمیدهد.
تا چه اندازه خطر این نوع جریان فکری در محیط علمی را جدی میدانید؟ آیا این موضوعات باعث تشدید فضای امنیتی در دانشگاه به سبب بیان عقاید قومیتگرایی و تجزیهطلبی خواهد شد؟
همین الان هم این شایعه وجود دارد و گفته میشود پست اینستاگرامی این جلسه دفاع به این علت وایرال شده است که بخواهند به مردم بگویند ببینید، ای مردم، «دانشجویان منتقد ایرانی» جداییطلباند. اما دروغ محض است. به نظر من خطر بنیادی جای دیگری است. وقتی در سطح حکمرانی سالهاست که ایران برای همه ایرانیان نیست (حتی جا برای علی لاریجانی هم نیست) و تبعیض سیاسی، فرهنگی و اقتصادی هست؛ در چنین وضعیتی از سوی جامعه مقاومت و اعتراض میشود. ما این اعتراضات را در سالهای 88، 96، 98، 1400 و 1401 دیدیم. آلودگی آب را از سرچشمه باید علاج کرد. مدیریت تبعیضآمیز را باید اصلاحکرد وگرنه مقاومت و رادیکالیسم در انواع مختلف درمان نمیشود و متاسفانه دیواری کوتاهتر از استاد راهنما پیدا نمیکنند.
55 استاد دانشکده علوم اجتماعی طی بیانیهای حرکت عبور از خط قرمز را محکوم کردند اما عدهای از آن انتقاد کردند. تحلیل شما چیست؟
من هم آن بیانیه را امضا کردم. اگرچه متن بیانیه پیشنهادی من کمی متفاوت بود، اما من از کلیت و مضمون آن دفاع میکنم. اما چون در کشور ما خط قرمزهای مورد توافق همه، محدود است، یکی از آن خط قرمزها، همین «وحدت سرزمینی و ملی» ایرانی است. در رخداد اخیر به این خط قرمز، تهاجم نمادی شده است. لذا کار جمعی اساتید بجا بود. اگرچه در فضای مجازی منتقدان بحق ناراضی، به اساتید امضاکننده انتقاد میکنند، اما به نظر من با عبور از خط قرمزها نباید شوخی کرد.
دوم اینکه، اعضاء هیئت علمی معمولاً مشکلشان آن است که پنج نفر با هم نمیتوانند نامهای را امضا کنند. اصلاً میگویند کار ما بیانیه دادن نیست ولی کار انجام شده در ابتدای دفاع از پایاننامه، چنان زشت بود که 55 نفر بیانیه را امضا کردند.
سوم اینکه، یک کار زشت توسط رسانههای خالصساز انجام شد. این بیانیه چندین هدف داشت؛ یکی از اهداف آن مخالفت با تعلیق دو همکار دانشگاهی بود. اما متاسفانه رسانههای مذکور اسامی اساتید را حذف کردند. چهارم اینکه، یک انتقاد درستی از امضاکنندگان بیانیه شده بود که چرا در مابقی امور حیاتی کشور بیانیهای ندادند. این نقد وارد است و خوب میشود که در آینده جبران شود. ولی این نقص، دلیل نمیشود که کار یکپارچه، سریع و بجای 55 نفر را تخطئه کنیم.
لینک کوتاه:
https://www.payamesepahan.ir/Fa/News/777272/