خدا را شکر ما آمازون نداریم
فرهنگی
بزرگنمايي:
پیام سپاهان - وینش/ کتاب رمان در عصر آمازون میگوید آمازون تنها یک نیروی اقتصادی نیست، یک نیروی زیباییشناختی هم هست. و اضافه میکند که ادبیاتی که با ساختارهای توزیع کتاب هماهنگ نشود نمیتواند دوام بیاورد. ما متاسفانه هنوز هیچ پژوهشی در زمینهی سازوکارهای حاکم بر جامعهی خودمان و شناخت اثر آنها بر ادبیات نداریم. البته جز تاثیر سانسور که موضوعی است آشکار. اما آیا هیچ به تاثیر کلاسهای داستاننویسی بر شکلگیری سلیقهی ادبی نسل جوان نویسندگان اندیشیدهایم؟ به اینکه این سلیقهها از کجا میآیند؟ به تاثیر ترجمه بر شکلگیری این سلیقهها هیچ اندیشیدهایم؟ حمایتهای دولتی در شکلهای مختلف آن، یا سایتهای فروش کتابهای مجازی و سایتهای توزیع آنلاین کتابهای کاغذی چه تاثیری بر اوضاع عمومی نشر میگذارند؟
چند وقت پیش مقالهای ترجمه کردم برای وینش درباره تاثیر «آمازون» بر رمان و ادبیات معاصر. این مقاله در واقع نقدی بود در سایت مجلهی «نیو ریپابلیک» بر کتابی که تازه در آمریکا منتشر شده است با عنوان رمان در عصر آمازون. نویسندهی کتاب محققی است به نام مارک مکگرل که پیشتر هم کتابی نوشته است به عنوان عصر برنامه The Program Era، دربارهی تاثیر تدریس ادبیات در دانشگاهها روی ادبیات نسل پیشین آمریکا. انگیزهی من در ترجمهی این مقاله معرفی کتاب جدیدی بود دربارهی پدیدهای امروزی (آمازون). هم کتاب جدید بود و هم موضوع، موضوع روز. پس مقاله جان میداد برای ترجمه برای وینش که به همین مسائل میپردازد.
اما انتخاب یک مقاله برای ترجمه باید چیزی علاوه بر اینها داشته باشد، باید نکتهای، ایدهای، اطلاعات بکری در مقاله باشد که آدم را قلقلک بدهد و به ترجمهی آن تشویق کند. و این مقاله پر بود از این نکات و ایدهها. کایل چایکا Kyle Chayka نویسندهی مقاله، مولف کتابی است با عنوان اشتیاق برای کمتر: زندگی با مینیمالیسم و البته با همهی نکاتی که در کتابِ مکگرل آمدهاند موافق نیست. او ابتدا برای ما اهمیت کتاب و ارتباط آن را با کار قبلی نویسندهاش توضیح میدهد. موضوع مورد علاقهی مکگرل تاکید روی این امر است که سازوکارهای به یک معنی بیرونِ ادبیات، چگونه بر محتوا و شکل ادبیات یک دوره تاثیر میگذارند. این سازوکارهای بیرون میتوانند در حوزهی آموزش باشند یا در حوزهی تولید و توزیع:
کتاب سال 2009 او [مکگرل] عصر برنامه آثار نویسندگان پایان سدهی بیستم را چون محصولات برنامههایی میدانست که در دورههای لیسانس ادبیات و هنرهای زیبا تدریس میشد… نویسندگان محصول این دورهها با وجود همهی تفاوتهایشان با یکدیگر در سبک و رویکرد، وجه اشتراک مهمی داشتند؛ مک گرل به این نتیجه رسید که «گرایش استتیک غالب دورهی برنامههای نوشتن به سمت رئالیسم ادبی بوده است.» گرایش عمومی نویسندگان «عصر برنامه» که در دپارتمانهای دانشگاهها در انزوا کار میکردند و تدریس یکی از راههای کسب معاششان بود این بود که توجهشان را بر خودبیانگری متمرکز کنند، و پیروی از صدای شخصی منحصربهفرد را به اظهارنظر دربارهی مسائل سیاسی بزرگ ترجیح دهند.
موضوع بسیار مهمی است که ما کمتر به آن توجه میکنیم. اینکه متنی که در نهایت در غالب یک کتاب به دست ما میرسد محصول و برآیند سازوکارهای آموزشی و بازاریابی و ممیزی بسیاری است که شکل و محتوای ادبیات را تعیین میکنند. در واقع ادبیات فقط موضوع استعداد و افکار و احساسات نویسندهها نیست، بلکه چارچوبهایی وجود دارند که ذهن نویسنده در قالب آنها کار میکند. ما متاسفانه هنوز هیچ پژوهشی در زمینهی سازوکارهای حاکم بر جامعهی خودمان و شناخت اثر آنها بر ادبیات نداریم. البته جز تاثیر سانسور که موضوعی است آشکار. اما آیا هیچ به تاثیر کلاسهای داستاننویسی بر شکلگیری سلیقهی ادبی نسل جوان نویسندگان اندیشیدهایم؟ به اینکه این سلیقهها از کجا میآیند؟ به تاثیر ترجمه بر شکلگیری این سلیقهها هیچ اندیشیدهایم؟ یا اصولاً بر تاثیر همهجانبهای که ترجمه در شرایط نبود کپیرایت بر شکلگیری سلیقهی ادبی میگذارد؟ حمایتهای دولتی در شکلهای مختلف چه تاثیری بر صنعت نشر و از آنجا بر مضمون و سبک آثار ادبی دارند؟ سایتهای فروش کتابهای مجازی و سایتهای توزیع آنلاین کتابهای کاغذی چه سهمی از بازار کتاب دارند و چه تاثیری بر اوضاع عمومی نشر میگذارند؟ توجه کنید که در همه حال موضوع این است که همهی اینها چه تاثیری بر متنهای ادبی به طور خاص میگذارند. کتاب رمان در عصر آمازون میگوید آمازون تنها یک نیروی اقتصادی نیست، یک نیروی زیباییشناختی هم هست. و اضافه میکند که ادبیاتی که با ساختارهای توزیع کتاب هماهنگ نشود نمیتواند دوام بیاورد.
به اعتقاد مکگرل: ما [در آمریکا] از طریق آمازون چیزهایی را که میخواهیم بخریم ــ از کتاب گرفته تا قابلمه ــ پیدا میکنیم.
ما در ایران از چه طریقی تصمیم میگیریم چه کتابی را بخریم؟ چه کتابی را بخوانیم؟ طبیعی است خوب و بد کتاب، ضعف و قوت نویسنده و موضوع آن، همه نقش بازی میکنند. اما اول باید از وجود چنین کتابی اطلاع داشته باشیم. در جامعهای که مکگرل دربارهاش مینویسد این آمازون است که تعیین میکند ما چه کتابی را اصلاً ببینیم یا نبینیم. شبیه این که کتابفروشیها و روزنامهفروشیهای ما هستند که تصمیم میگیرند چه کتابهایی را پشت ویترین یا روی دکه بگذارند یا نگذارند. این آمازون است که مدام به خوانندهی آمریکایی کتاب پیشنهاد میکند. با چه ملاکی؟ با ملاکهایی که از فروش کتابهای قبلی و شناخت سلیقهی مخاطب به دست آورده است. (عموماً به شیوهای خودکار، با میانجی الگوریتمها) آیا برایش فرقی میکند که خواننده چه کتابی بخواند؟ به نظر میرسد خیر. تنها چیزی که برایش مهم است این است که احتمال فروش کدام کتاب بیشتر است.
به قول منتقد «نیو ریپابلیک» (این شاید مهمترین فراز مقالهی او باشد):
آمازون ادبیات را در مقولهی «خدمات» تعریف میکند، صرفاً کالای دیگری که شرکت میتواند به خریدار عرضه کند تا کیفیت زندگی او را اندکی بالا ببرد. ایدهی عرضهی کار هنری درخشانی که زندگی خوانندهاش را عوض کند یا اعتقادات او را به چالش بکشد، به کلی در محاسبات آمازون غایب است. مکگرل مینویسد که «مجموعه آثار ادبی بزرگ»، «برای آمازون هیچ معنی ندارد مگر به عنوان فهرستی از کتابها که دانشجوها میخرند.»
به قول مکگرل «از دید آمازون، تمامی ادبیات، ادبیات ژانر است.» این امر شامل آثاری هم میشود که ما به ادبیات داستانی جدی میشناسیمشان؛ آنها هم باید از همان صافیهایی بگذرند که هر چیز دیگری در آمازون، تا به دست انبوه (در حال کاهش) خوانندگانشان برسند.
آمازون هیچ مشکلی با داستانهای سطح بالا یا روشنفکری ندارد ــ اگر خوب بفروشند. حتی ژانر خاصی به آنها اختصاص داده است. میخواهد هم مشتری عامی خود را داشته باشد و هم مشتری روشنفکر احیاناً فمینیستش را:
البته آمازون مقولهی مشخص «داستان آمریکایی سطحبالای معاصر» را چون مینیژانری این طوری برچسب میزند: «رمانس روشنفکری بتا». در مقابل «رمانس بیلیونری آلفا» که گرایشش تصویر کردن مردان خشن و سلطهگر است، این یکی در خدمت تولید روایتی از مردانگی است که موردپسند فمینیسم باشد.
نزد ما در ایران تصمیمگیرندهای به قدرت آمازون وجود ندارد و مجموعهای از تبلیغات ناشرها و کتابفروشیها و مقالههای منتشر شده در شبکههای اجتماعی و مطبوعات این کار را میکنند و البته هنوز خبررسانی دهان به دهان کار خود را میکند. و راستی آیا ما ادبیاتی معادل «رمانس بیلیونری آلفا» داریم؟ ما ــ منظور ناظران حوزهی ادبیات و نشر است ــ تقریباً هیچ شناختی از ادبیات عامهپسندمان و میزان گردش و ویژگیهای سبکی و محتوایی آن و تفاوتهایش با ادبیات روشنفکری («رمانس روشنفکری بتا»ی آمازون) نداریم.
نقدی که نویسندهی مقاله بر کتاب مکگرل دارد این است که در شرایط سلطهی سرمایهداری، فرهنگ همیشه به بازار وابسته بوده است. در این صورت چه چیزی عصر آمازون را متمایز میکند؟ مکگرل معتقد است که در دورهی پیش، در «عصر برنامه»، ارزشهای سیاسی مشخص و ایدههای زیباییشناختی معلومی را کم یا بیش دانسته ترویج میکردند و هنرمندان در محیطهای آموزشی و تربیتی بر هنرمندان دیگر تاثیر میگذاشتند. اما زیباییشناسی آمازون برنامهی مشخصی ندارد، تولید جانبی تجارت است، نتیجهی خودکار فرایندهای کلانتری مانند افزایش کارآیی و به حداکثر رساندن سود.
به هر رو نویسندهی نقد معتقد است که مکگرل در تاثیر آمازون بر محصول نهایی کار نویسندگان خلاق اغراق میکند. به گمان او هنوز بسیاری از نویسندگان با استفاده از همان سازوکار سنتی نشر ادبی میتوانند به موفقیت برسند: پذیرش کارشان توسط ویراستاران جاافتاده در بنگاههای انتشاراتی، ریویوهای مثبت در روزنامهها و مجلات، معرفی نویسنده در مطبوعات همگانیتر، و سرانجام فروش بالای آبرومندانه.
نخستین بار که این مقاله را خواندم به خودم گفتم «خدا را شکر که فضای انتشاراتی ما هنوز این اندازه حرفهای نشده است.» هنوز میتوانیم با همین چندهزار نسخهای که کتابهایمان میفروشد با خوانندههایی رابطه برقرار کنیم که میخواهند بدانند چه میگوییم و چه میاندیشیم. شاید هم حرفی که میزنیم روی تعدادی از این آدمها تاثیر بگذارد. شاید از واکنش آنها چیزی بیاموزیم. خدا را شکر که هنوز به طور مطلق تابع «فرایندهای کلان افزایش بارآوری و سود» نشدهایم. اما این یعنی چه؟ یعنی مخالف صنعتیتر و حرفهایتر شدن صنعت نشر هستیم؟ به همین اندک بسنده میکنیم؟ نمیخواهیم مخاطب چندصدهزار نفری و چند میلیونی داشته باشیم؟
من که نتوانستهام پاسخ قاطعی به این پرسش بدهم. شما را نمیدانم. احتمالاً خواهید گفت باید به آن سطح پرمخاطب برسیم بدون اینکه تسلیم کالایی شدن مطلق کتاب شویم. آیا چنین چیزی ممکن است؟ این را هم نمیدانم.
لینک کوتاه:
https://www.payamesepahan.ir/Fa/News/361877/